چند گفتار در آیین ها، باورها و صنایع دستی مردم هرمزگان

در استان هرمزگان، مانند مناطق دیگر کشور، آیین ها و باورهای فراوانی رواج دارد که ریشه در تاریخ و فرهنگ این سرزمین دارند. در این مقاله برخی از جلوه های فرهنگی و باورهای بومی و صنایع دستی هرمزگان طی پنج گفتار معرفی شده

چند گفتار در آیین ها، باورها و صنایع دستی مردم هرمزگان

نویسنده: سهراب سعیدی (1)

چکیده

در استان هرمزگان، مانند مناطق دیگر کشور، آیین ها و باورهای فراوانی رواج دارد که ریشه در تاریخ و فرهنگ این سرزمین دارند. در این مقاله برخی از جلوه های فرهنگی و باورهای بومی و صنایع دستی هرمزگان طی پنج گفتار معرفی شده است. در گفتار نخست به استناد شواهد ادبی و فرهنگ عامه، ریشه های کهن این آیین باستانی در میان مردم هرمزگان نشان داده شده است. آیین دیگری که در گفتار دوم معرفی شده مراسم زنانه ی « چهاردهمی » است که در چهاردهم ماه صفر برگزار می شود. در گفتار سوم به بخشی دیگر از باورهای مردم میناب در مورد موجودات وهمی پرداخته شده است. معرفی تعدادی از زیورآلات قدیمی مردم هرمزگان که بیشتر آنها امروز به فراموشی سپرده شده اند، گفتار چهارم را تشکیل می دهد. و سرانجام در گفتار پنجم دو گونه از صنایع دستی هرمزگان، شامل دست ساخته های سفالی و نخیلاتی معرفی شده است. روش تحقیق در این نوشته ها عموماً میدانی است اما از مطالعات کتابخانه ای نیز بهره گرفته شده است.

گفتار اول:

نوروز در میناب ( هرمزگان )نوروز ما برنگن
گل نه میون شنگن
Noureuoze mâ borngen
Qol na meyone šengen
توضیح شعر: در استان هرمزگان از گذشته های دور به هنگام فرا رسیدن نوروز و پدید آمدن گل در میان خار و خاشاک و درختان، لیوان های سفالی ( برنگ ) و اشیای کم ارزش را می شکستند و به جای آنها اجناس نو تهیه می کردند. ( ضرب المثل یاد شده به این موضوع اشاره دارد ).
موضوع مقاله ی حاضر، معرفی عید باستانی نوروز در هرمزگان ( میناب ) است که متأسفانه تاکنون پژوهشی جدی درباره ی آن صورت نگرفته است؛ از آنجایی که برخی بر این باورند که در استان هرمزگان آیین عید سال نو و نوروز باستانی وجود نداشته است، در این مقاله تلاش شده به استناد شواهد ادبی و مردم شناختی از جمله ضرب المثل های بومی، باورهای نوروزی و آیین های منحصر به فردی که در ایام نوروز در استان هرمزگان رواج دارد، این آیین باستانی معرفی گردد. بنابراین در این مقاله روشن شده است که مردم هرمزگان نیز مانند تمام مردم ایران زمین از گذشته های دور، عید باستانی نوروز را گرامی داشته و برای زنده نگاه داشتن آن آیین ها و رسوم ویژه ای داشته اند.
نوروز از مراسم بسیار کهن ایرانیان آریایی است و آن واژه ای برخاسته از تاریخ ایران زمین است که به پاسِ نو شدن طبیعت و روییدن سبزه و گل، شروع می شود و در این ایام کتاب هستی اوراق خود را در مقابل دیدگان اهل خرد و نظر می گشاید و گردش ایام و گذار بودن عمر را به انسان متذکر می شود.
نوروز عزیزترین روز سال نزد ایرانیان است: « اجرای مراسم جشن نوروز و گسترش خوان نوروزی در طول تاریخ در نهایت شکوه و جلال برگزار می شده است و در برخی از برهه های تاریخ با وجود مخالفت هایی که می شد نتوانستند این رسم و دیگر مراسم را که موجب وحدت و هویت ملی ایرانیان است از میان بردارند. » (2).
« مجموعه ی آیین های نوروزی از چهارشنبه آغاز می گردد و با آیین سیزده نوروزی پایان می پذیرد و همه ی آن ها با فروهرهای درگذشتگانی که روزهای پایان سال برای دیدار خود بر زمین می آیند پیوستگی دارند » (3) با تجدید حیات طبیعت روح رفتگان باز می گردد و چند روز را در سرای دنیاییشان و با بستگان می گذرانند.
درباره ی پیدایی نوروز اعتقادات زیادی وجود دارد از جمله این که: جم در این روز تاج مرصعی بر سر نهاد و چون آفتاب بدان تابید و شعاع آن پراکنده شد، مردم شاد شدند و گفتند امروز روز نو است و چون به زبان پهلوی شعاع را « شید » می نامند پس نام جم را جمشید گذاشتند و از آن روز به بعد این مراسم به « نوروز جمشیدی » معروف شده است، که البته در فارسنامه ی ابن بلخی، نسبت دادن نوروز به جمشید با ابهامات و تردیدهایی روبه رو شده است (4).
در تاریخ آمده است روزی که حضرت محمد ( ص ) خلافت را به حضرت علی ( ع ) سپرد، نوروز بود؛ البته به نظر می رسد این تدبیر برای حفظ جشن نوروز از چشم زخم متحجران اندیشیده شده باشد.
نمونه های ادبی برای این تقارن زیاد است از جمله:
نوروز رسید گل به چمن رام گرفت
جمشید جم از دست فلک جام گرفت

روزی که علی نشست بر جای نبی
از فضل خدا زمانه آرام گرفت
و یا این نمونه:
نوروز رسید از کرم لم یزلی
بلبل به شعف خواند به آواز جلی

مرغان هوا به همدیگر می گویند
بخشید خدا تخت خلافت به علی
افسانه ها درباره ی پیدایش نوروز زیادند اما چون موضوع این مقاله معرفی آیین ها و باورهای مربوط به نوروز در میناب به عنوان یک نمونه از شهرهای استان هرمزگان، برکرانه ی خلیج فارس است، در این نوشته ی کوتاه و فشرده تلاش شده است تا نوروز در میناب معرفی گردد.

آداب نوروز در مینابدر عید نوروز مردم میناب پیشانی و شاخ گاو و گوسفندان و همچنین در منازل را با گلک ( :گل سرخ ) رنگین می سازند و در این کار بر این باورند که زمین روی شاخِ گاوِ ماهی قرار دارد و نوروز روزی است که گاوماهی برای رفع خستگی زمین را از این شاخ به آن شاخ منتقل می سازد و احیاناً اگر زلزله ای در نوروز رخ می داد آن را در اثر جابجا شدن زمین از یک شاخ به شاخ دیگر گاو می دانستند. نوروز اگر زمستان پربارانی داشته باشد، فرح بخش و نشاط انگیز است و سبزه و گیاهان، زینت بخش فضای دشت و دمن خواهد بود.
در دوران گذشته در شب و روز فروردین وسایل منزل از جمله: کوزه های سرشکسته، حصیر و بوریا را که کهنه شده بودند دور می ریختند و سپس به انتظار رؤیت رنگین کمان می ماندند و بر این باور بودند که هرگاه در آسمان رنگین کمان ایجاد شود، سال تحویل شده است و آنگاه به پیشانی حیوانات گلک ( : نوعی گل سرخ رنگ ) می زدند و پیرزنان و پیرمردان نیز سرِ خود را حنا می زدند و زنان جوان نیز دست و پای خود را با حنا نقش و نگار می انداختند و سپس لباس نو می پوشیدند، زنان نقاب ( برکه ) نو به صورت می بستند و مردان نیز لنگ ( نوعی شلوار مردانه ) می پوشیدند و همگی بر چشمان خود سرمه می کشیدند و به همدیگر مژدگانی می دادند.
در ایام نوروز در باغ های اطراف میناب ( روستای محمودی و نصیرائی ) و دیگر روستاها، گلی به رنگ بنفش می روید که با نام بهارکو ( bah â rako ) معروف است و معمولاً دختر خانم ها و آقا پسرها آن گل ها را به بند می کشند و به گردن می آویزند.
در گذشته، به هنگام تحویل سال، تمام اقوام و اهل طایفه در خانه ی بزرگ فامیل و یا پدر و مادر برای شب نشینی جمع می شدند و کهنسالان مجلس نیز چیچکا ( قصه ) تعریف می نمودند و از خاطرات خوش خود و همچنین از گذر ایام و تجارت و سرگذشت خود سخن می راندند.
به هنگام تحویل سال نیز گلهای نوروزی را که در فصل بهار به صورت خودرو می رویند، می چینند و در خانه های خود می گذاردند و همین طور برگ درخت انبه و زیتون ( گواما ) را به در خانه هایشان می زدند تا کهنگیِ آن ها از بین برود؛ از آیین های دیگر نوروزی در میناب که توسط خانم ها انجام می شد، رنگ کردن تخم مرغ با گِلَک ( نوعی گِلِ سرخ ) بود تا موقع تحویل سال به کودکان خود هدیه دهند؛ همچنین آن ها بر روی آتش نمک می ریختند و وسط ابروهای خود را با گِلک ( گِل سرخ ) رنگ می نمودند و به مانند خال هندی ها زینت می دادند (5).

سبزه ی نوروزی

مهمترین مظهر محیطی نوروز، سبزه ی ری است که پیام آور نوشدگی و بارزایی طبیعت است. سبزه ی نوروزی به هنگام فرا رسیدن نوروز باید پیش چشم باشد. مردم میناب دو سه هفته پیش از نوروز، گندم، جو، ارزن، ذرت، لوبیا، نخود و ماش می کارند. در گذشته نیز با نزدیک شدن به سال نو هسته ی خرما را درون خانه هایشان می کاشتند تا جوانه بزند و سبز شود و در هنگام تحویل سال از آن استفاده کنند.

پوشاک نوروزی

بیشتر مردم میناب به پوشاک نوروزی اهمیت می دهند، گویی تا پوشاک آن ها آماده نشود، نوروز نمی رسد. از این رو بازار پارچه فروشان و لباس فروشان و خیاط ها داغ است چرا که به هنگام نوروز همه می خواهند لباس های نو بر تن داشته باشند و سال نو را با لباس نو آغاز نمایند؛ آن دسته از مردم که توانایی خریدن لباس نو را ندارند با خود این شعر را زمزمه می کنند:
عید ما نوروز ما
کهنه قبا هر روز ما
خانم ها به هنگام تحویل سال، بُرکه ( نقاب ) های خود را دور می اندازند و برکه های نو می پوشند که البته رنگ برکه ( نقاب ) ها متفاوت است. از رنگ برکه ها به خوبی می توان فهمید که پوشنده ی آن برکه دختر است یا بیوه و یا اینکه شوهر دارد یا به کدام فامیل و تبار و قبیله و طایفه وابسته است.
مردان نیز با آمدن نوروز لُنگ ( شلوار ) های کهنه ی خود را دور می انداختند و لُنگِ دیگری می پوشیدند.

نهادن بوی خوش بر آتشقبل از فرا رسیدن سال نو، منازل سرشار از بوی خوش اسفند، کندر، گشته، بوورسی و بوزعفرانی می شد. مردم میناب از گِشته (6) ( Gešta ) که یک نوع بخور است برای معطر کردن اتاق و لباس ها استفاده می نمایند، که البته مواد اولیه برای ساخت آن از هندوستان می آید. سابقه ی تولید گشته به زمانی باز می گردد که میناب ( هرمز کهنه ) در دوره ی ساسانیان وارد تجارت جهانی شد. مواد تشکیل دهنده ی گشته عبارتند از: پوچ (7)، عود، لوبن (8)، مشک، عنبر، بِنتِ سودان (9) و شکر. اهل میناب بر این باورند که اگر به هنگام درست کردن این ماده ی خوشبو، شخصی ناپاک از بیرون خانه بیاید و سلام کند این مواد خراب می شوند و در نوروز آن سال بوی خوش نخواهند داشت.
از دیگر مواد خوشبو که در گذشته و در ایام نوروز میان مردم میناب رواج داشته است، « بوورسی » است که از گل سرخ، وَرس، جوز هندی، گست و کبوت درست می کردند. رنگ این ماده سفید است و در ظرف دربسته نگهداری می شود. در گذشته خانم های مینابی با فرارسیدن سال نو و در عروسی ها خود را با این ماده ی خوشبو، معطر می کردند. « بوزعفرانی » نیز از جمله ماده های خوشبو است که از جوز هندی و مُهلِب (10) ساخته می شود. این ماده ی بسیار معطر و خوشبو که البته بسیار گران قیمت است، در گذشته بیشتر مورد استفاده ی اعیان و اشراف بود.
« از جمله مواد معطری که مردم هرمزگان استفاده می کنند عبارتند از: « پوج عود »: خرده های یک نوع چوب معطر به نام عود که موقع بریدن و رنده کردن، خرده هایی از آن باقی می ماند و از هندوستان آورده می شد و خیلی هم خوشبو و گران قیمت بود؛ « لوبن »: یک نوع صمغ درختی است خوشبو در هندوستان؛ « مشک »: از ناف آهوی ختن گرفته می شود؛ « عنبر »: مردم میناب بر این باورند که این ماده نیز از ناف یک نوع گاو در هند به دست می آید، رنگ آن سیاه و بسیار خوشبو و گران قیمت است؛ « بنت سودان »: عطر گل محمدی است؛ « وَرس »: ماده ای معطر و خوشبو شبیه قهوه که از هندوستان می آورند؛ « گَست »: ریشه ی یک نوع درخت معطر است که در گذشته بازرگانان میناب از هندوستان می آورندند؛ « کبوت »: یک نوع برگ درخت است که یک طرف آن سیاه و طرف دیگرش سفید است و از هندوستان آورده می شد » (11).

خانه تکانی

مردم میناب تقریباً از اوایل اسفند ماه، مبادرت به خانه تکانی و زدودن آلودگی از فضای خانه و کاشانه ی خود می نمایند و در روستاها، فرش ها و حصیرها را در جوی آب می شویند و اثاثیه ی کهنه و مستعمل و کم بها را با لوازم نو جایگزین می نمایند. در شهر میناب نیز اشیایی را که به مدت یک سال جابه جا نشده، تمیز می کنند، قالی ها ، فرشینه ها و قالیچه ها را می تکانند و گرد و خاک آن ها را می گیرند و به غبار روبی و گردگیری از در و دیوار خانه و اسباب آن می پردازند.

خوراک نوروزی

اغلب غذاهای مورد استفاده در نوروز، البته در گذشته پیاز و سوراغ ( نوعی چاشنی ) و همچنین نان گندم و یا جو بوده است؛ همینطور شیر و دوغ گاو و چنگال ( نوعی شیرینی محلی ) نیز تهیه می شد. مردم میناب بر این باور بودند که در سال نو باید از غذای تازه استفاده کرد؛ بر این اساس گندم از قبل مانده را استفاده نمی کردند؛ به مزرعه می رفتند و از نو گندم می چیدند و با آسیاب آرد کرده و مورد استفاده قرار می دادند زیرا بر این عقیده بودند که تا سال دیگر سفره شان پر از دسترنج خودشان خواهد شد.

باورهای نوروزی

مردم میناب بر این باور بودند که در روز یا شب نوروز نباید با شکم خالی بخوابند چرا که مادر نوروز شکشمان را وارسی می کند و اگر ببیند که سیر هستند، در تمام طول سال سیر خواهند ماند و روزیشان افزوده می گردد، ولی اگر شکمشان خالی و گرسنه باشد، رزق و روزیشان در آن سال کم می شود، به طوری که در آن سال در بیشتر ایام گرسنه خواهند بود.
هرگاه مردم در نوروز رنگین کمان مشاهده می کردند براین باور بودند که سال تحویل داده است. مردم میناب معتقدند که نوروز مادر دارد به همین خاطر در روز عید نوروز خوشه های تازه ی گندم و پیاز را بر سر در خانه می گذاشتند و معتقد بودند که سهمیه ی مادر نوروز می باشد.
مینابی ها در شب های نوروزی تاب می خوردند و بر این باور بودند که تاب خوردن در این ایام موجب ریزش گناهان می شود.
اگر در نوروز انسانی به سرای باقی می شتافت، هفت زن به رودخانه می رفتند و سنگ جمع می کردند و قبر را می بستند. اگر کسی چند روز قبل از نوروز به وادی خاموشان می پیوست و در آرامستان ابدی آرام می گرفت، به هنگام رسیدن نوروز، برایش عزا نمی گرفتند و بر این باور بودند که یک سال از آن ماجرا گذشته است.

هوای دام زا

اعتقاد بر این است که هوای دام زا، ده روز قبل از نوروز یا ده روز بعد از آن حادث می شود. در این ایام هوا ابری و گرفته است، ولی باران کمتر می بارد. این روزها زمان زایش حیوانان کوهی نظیر آهو، قوچ و پازن (12) است. بره های این حیوانات از آب و رطوبت اندک باران استفاده می کنند. بدین علت است که به این نوع هوا، هوای « دام زا » می گویند.

نوروز و بازی های آن

جوکو نوروزی

بازی « جوکو نوروزی » در فصل بهار و در ایام نوروز برگزار می شود. این بازی به « بادمور » ( badamor ) نیز معروف است و در بین دختران و پسران جوان مشترک می باشد. شروع بازی به اینگونه است که بازیکنان بر روی طنابی محکم که به اصطلاح محلی به نام « پروند » ( parvend ) می گویند و « کروشنگی » ( kurošenqi= جاپایی ) بر آن گذاشته اند، می نشیننند و در حالی که همدیگر را هل می دهند، تاب بازی می کنند؛ ولی پسران برای نشان دادن قدرت پا و بازوان خود، به صورت ایستاده سوار طناب می شوند و با تلاش فراوان و فعالیت زیاد، طناب را به حرکت در می آورند و بعد اوج می گیرند؛ این تاب خوردن با پازدنی شدید همراه است.

کستی ( کُشتی )

از دیگر بازی هایی که در ایام نوروز برگزار می شود، بازی کستی ( کشتی ) است که داورانش، پدربزرگ ها و مادربزرگ ها هستند. بازی بدین گونه آغاز می شود که مادربزرگ ها و یا پدربزرگ ها، نوه ها و یا دیگر کودکان را دعوت به کشتی گرفتن می کنند و هر کودکی که برنده شود، عیدی دریافت می نماید.
اجرای این بازی به این گونه است که دو نفر لُنگی ( : شلوار مردانه، شبیه دستمال ) به کمر بسته و با هم کشتی می گیرند. این بازی از نوع کشتی های سنتی بسیاری از شهرهای ایران است که هیچ قاعده و قانونی ندارد و هر کس بتواند با استفاده از هر فنی پشت حریف را به خاک برساند، برنده ی بازی است. برای این منظور هر یک از طرفین به هر حیله ای دست می زنند تا پشت طرف دیگر را بر زمین زنند.

نوروزی خوانی

« ترانه های نوروزی و نوبهاری، افزون بر بازگویی و توصیف عواطف و احساسات مردم در بازنگری نوبهار و نوروز، عموماً به اشاعه ی فکر عامه می پردازد. هنوز هم در بسیاری از روستاها و شهرهای ایران، نوروزی خوان ها، این پیک های نوروزی، چند روز پیش از نوروز، به در خانه های مردم می روند و رسیدن نوروز و نوبهار را تهنیت می گویند » (13). در میناب کودکان به هنگام فرا رسیدن نوروز، سرود نوروزی می خوانند تا به دستاویز آن بزرگترها عیدی بگیرند:
« نوروز نو باز آمده/ بلبل به آواز آمده/ فرزند به صد ناز آمده؟ بابا بده نوروزیم/ مادر بکن دلسوزیم/ مادر به حقِ شیر تو/ در گردونم زنجیر تو/ شب ها بخوردم شیر تو/ بابا بده نوروزیم/ مادر بکن دلسوزیم/ نوروزیم دَه شاهی است/ کمتر کنی یک شاهی است/ گر ندهی رسوایی است/ بابد بده نوروزیم/ مادر بکن دلسوزیم/ ای بی بیِ نیکو شرست/ جای تو باشد در بهشت/ طفلان دهندم سرزنشت/ بی بی بده نوروزیم/ مادر بکن دلسوزیم/ ای خاله ام ای باوفا/ باشد خدا از تو رضا/ جای تو باشد کربلا/ خاله بده نوروزیم/ مادر بکن دلسوزیم/ عمو به حق لااله/ حق باشدت پشت و پناه/ باشد خدا از تو رضا/ عمو بده نوروزیم/ مادر بکن دلسوزیم/ خالو تو هستی خال من/ هستی تو پرّ و بال من/ فکر بکن بر حال من/ خالو ( دایی ) بده ریم/ مادر بکن دلسوزیم » (14).

تحویل سال نو

قبل از تحویل سال نو، مردم میناب سر و پای خود را پاک می شویند و جامه ی نو می پوشند. همچنین ریسمانی را از شاخ درختی تنومند می آویزند و دختران بر آن نشسته و تاب می خوردند. این کار را « جوکو خوردن » می گویند. به هنگام تحویل سال نو، به خانه ی بزرگان فامیل می روند و در این دید و بازدیدها کودکان از بزرگترها عیدی دریافت می کنند. از کارهای دیگر هنگام تحویل سال نو، رفتن به مزار عزیزان از دست رفته با در دست داشتن شیرینی و آب و گلاب؛ و خواند فاتحه برای آنان است. به این ترتیب مردم میناب مثل تمام مردم ایران سال را با خوشی و شادی شروع می کنند. اما بعد از نوروز ممکن است که هوا با سرعت گرم شود و سبزه ها خشک شوند. با این وجود اعتقاد عمومی بر این است که پس از نوروز تغییرات غیرمنتظره ای ممکن است در هوا ایجاد شود، به همین جهت گفته اند:
« پس از نوروز سلطانی
پدید آید زمستانی

یا باد است یا باران
یا شرطه بی پایان » (15)

سیزده به در

« سیزده، روز پایان دوره ی جشن های نوروزی است. در این روز مردم بنا بر یک سنت فرهنگی از خانه ها بیرون می آیند و به دشت و صحرا و باغ می روند تا آخرین روز عید را در طبیعت و در کنار سبزه و گیاه و آب روان چشمه ها و جویبارها به شادی و خوشی بگذرانند » (16). ایرانیان باستان بر این باور بودند که سیزدهم نوروز، آغاز رهایش از جهان مادی، روز طلب باران بهاری برای کشتزارهای نودمیده، روز ایزد تیر و تیشتر و روز نابودی دیو اپوش و روز گره زدن سبزه ها برای بازشدن بخت دوشیزگان است. اما مردم میناب روز سیزده را نحس می دانند و به همین مناسبت اهالی برای رفع نحوست روز سیزده به دامان طبیعت پناه می برند و عظمت خداوند را در آیینه ی طبیعت می بینند و در کمال شادی و سرور سیزده را در دست و صحرا و باغ های اطراف شهر و همچنین با رفتن به مکان های مقدس و دیدن ساحل زیبای بندرهای نزدیک شهر میناب سپری می نمایند.
در روز سیزده دختران دم بخت دسته دسته در صحرا متفرق می شوند و سبزه گره می زنند و می گویند: سیزده به در، سال دگر، بچه بغل. آنگاه تا غروب آفتاب در صحرا می مانند و با پنهان شدن آفتاب به خانه های خود برمی گردند. در آن شب کوچکترها نزد بزرگترها می روند و از آنان قصه های قدیمی را می شنوند و بدین گونه ایام را با شادمانی سپری می نمایند.

شعری دیگر راجع به نوروزسیصد سلام و سی علیک
ای صاحب خونه سلام علیک

ای صاحب خونه ی با ایمان
بلند قد و باریک میان

ما هستیم نوروزخوان
نوروز سلطان آمده

ای صاحب خانه با خدا
ان شاء الله بروی کربلا

در یک رها کنی دوما
دست شادی شمع حنا

به به از این دولت سرا
دولت سرای پادشاه

به خشت نقره خشت طلا
توفیق میارن به قصر شاه

نوروز سلطان آمده
گل در گلستان آمده

برآمدنوروز و آیین های وابسته به آن از جلوه های بارز فرهنگ و تمدن ماست، رسم های متعلق به نوروز هرچند کوچک مانند خانه تکانی، گستردن سفره ی نوروزی، سیزده به در، کاشتن سبزه و .. باشد؛ همه و همه نشان از نظم و برنامه ریزی ایرانیان در آیین دیرپای نوروز است و نشان از غنای فکر مردمی دارد که به هنگام فرا رسیدن سال نو و دمیدن سبزه و نوشدن طبیعت، برای پاسداشت و شادمانیِ آن، این رسم ها را اجرا کرده اند؛ در این راستا مردم هرمزگان علاوه بر اجرای مراسم هایی که ذکر آن رفت، شاخ گاو و گوسفندان را نیز رنگ می کردند و همین طور بر سردِر منازل خود به نشانه ی تحویل سال نو، شاخه های گل می آویختند و به اجرای بازی های سنتی و شاد می پرداختند و عید باستانی نوروز را اینگونه جشن می گرفتند.
***

گفتار دوم:

مراسم چهاردهمی و ادبیات آن در استان هرمزگانمراسم « چهاردهمی » در میناب هر ساله در چهاردهم ماه صفر ( از ماه های قمری ) توسط خانم ها و برگزار می شود، از همین رو به چهاردهمی معروف است.
شروع این مراسم به این گونه است: زنی که نذرش برآورده شده در طول سال نذر می کند مراسم چهاردهمی را در منزل خود برگزار نماید، برای این منظور چند روز قبل از برگزاری مراسم به هفت خانه که نام یکی از اعضای آن ها فاطمه یا زهرا باشد می رود و از هر کدام به نشانه ی تبرک و خوش یمین، چیزی طلب می کند. این درخواست شامل مواد خوشبو مثل: گلاب، بوزرد ( ماده ای شبیه مشک با رنگ زرد )، هل، گُل خشک محمدی، شاخه نبات، پارچه ی سبز، کاسه ی مسی، گشته، عود، ( دو چیز خوشبو ) گل خوشبو می شود. پس از فراهم نمودن مواد یاد شده، زنان همسایه و آشنایان برای حضور در شب اجرای مراسم دعوت می شوند. سعی می شود زنان خوش صدا و خوش مشرب در میان مدعیون باشند.
شیوه ی دعوت میهمانان به این مراسم از این قرار است: مجریِ مراسم قبل از بیان مطلب، صلوات می فرستد و سپس صاحب خانه را از نیت خود آگاه می کند. صاحب خانه نیز با فرستادن صلوات، با خوش رویی خواسته ی او را برآورده ساخته و آرزو می کند که به حق محمد و آل محمد ( ص ) هرچه زودتر به آرزویش برسد و قول می دهد که در مراسم شرکت کند.
صاحب خانه شب اجرای مراسم خانه را معطر نموده و با دود کردن اسپند و عود و گشته ( نوعی بخور معطر ) فضایی روحانی و معنوی را فراهم می کند. هر کس که وارد خانه می شود صلوات می فرستد و حضار نیز با صلوات پذیرای او می شوند.
در آغاز مراسم مواد خوشبو را در ظرف مسی می ریزند و سپس مقداری گلاب و آب به همراه برگ های تازه ی هفت درخت بی خار و گل های خوشبو به آن اضافه می کنند. به این مواد برگ مورد و حنا نیز می افزایند و پارچه ی سبزی را بر روی کاسه می کشند. آن گاه دختری 6-5 ساله که نامش فاطمه یا زهرا باشد را از قبل استحمام می کنند و لباس تمیز و مرتبی به او می پوشانند و او را کنار سطل یا کاسه ی مسی می نشانند تا محتویات درون ظرف مسی را هم بزند، در حالی که حاضران گرد او حلقه می زنند.
به خواسته ی بزرگ تر مجلس هر کس که حاجتی دارد نشانه ای از خود را در ظرف می اندازد. در این راستا حضار که همگی خانم هستند نیت کرده و انگشتر، النگو، گوشواره، پلاک، ساعت، گیره ی مو، خلخال و مهره های تزئینی را درون آن سطل می اندازند. قبل از انداختن نشانه ها بررسی می شود که مشابه نباشند و در ضمن مشخص شود که هر کدام از ان اشیاء متعلق به چه کسی است.
در این هنگام با فرستادن صلوات، مجلس آماده ی بزرگاری مراسم می شود. زنانی که خوش صدا هستند به درخواست صاحب مجلس به نوبت هر کدام یک دو بیتی می خوانند/ گاه از پیرمردان آشنا نیز برای حضور و دوبیتی خوانی در مجلس دعوت می شود. این دو بیتی ها معمولآً از فایز، محیا، باقر و یا دیگر سرایندگان بومی هرمزگان است و این اشعار می تواند عاشقانه یا عارفانه باشد.
پس از خواندن هر دو بیتی از کودک می خواهند تا یک نشانه از وسایل درون ظرف را بیرون آورد. تفسیری که از دو بیتی می شود مبنی بر خوب یا بد بودن مفهوم آن، وضعیت تفأل صاحب نشانه را نیز مشخص می کند. معمولاً فردی صاحب دل و با تجربه و آگاه، شعر را برای صاحب آن شیء تفسیر می نمایند که اگر آن شعر عاشقانه باشد معمولاً خنده ی خانم های حاضر را به دنبال دارد. این مراسم با بذله گویی و نشاط تا درآوردن آخرین نشانه ادامه می یابد و از میهمانان با چای و شیرینی و شربت پذیرایی می شود. چهاردمی در طول سال سه مرتبه و آن هم در شب سیزدهم ماه صفر و در عصر و شب چهاردهم ماه صفر برگزار می شود.
پس از پایان مراسم شرکت کنندگان مقداری از محتویات درون آن سطل را همراه خود برده و به نشانه ی تبرک آن را به سر و صورت خود می مالند، آنگاه صلوات می فرستند و آرزو می کنند که حاجت همه ی اهل مجلس به ویژه صاحب خانه برآورده شود.

بررسی دو بیتی هایی که در مراسم چهاردهمی ترنم می شود.

دو بیتی ها را در متون ادبی « فهلویات » و « ترانه » نیز نامیده اند اما عامه ی مردم دوبیتی را با نام های دیگری نیز می نامند؛ برای مثال مردم جنوب دو بیتی را « شروند » ( شروه ) می نامند. دو بیتی کلامی است همراه با سوز و گداز که همچون نی درون عاشقان را مشتعل کرده و هر گاه با آهنگی دلنشین در فضا طنین انداز شود آدمی سکوت اختیار کرده و به اوج آرامش و لذت روحی می رسد.
دو بیتی از جهتی نشانگر غم غربت، غم از دست دادن عزیز، حزن درون و فراق معشوق است و از طرفی بیانگر شادی، وصال و رسیدن به یار است. در جای جای استان هرمزگان که از فرهنگ و مدنیت دیرینه ای برخوردار است، دو بیتی هایی یافت می شود که از عمق جان سروده شده و بیان گر آرزوها، ناکامی ها، غم ها و سرورها و شادی های مردم خون گرم این سرزمین دیرپای است.
سرایندگان بیشتر این دو بیتی ها مشخص نیستند. این اشعار را مردمان بی نام و نشان سروده اند که ساده می زیستند اما دلی خوش داشتند و همواره می کوشیند تا احساسات درونی خود را با زبانی ساده و دلنشین ابراز نمایند. در جنوب ( هرمزگان ) اشعار عامیانه به جز اشعار سرایندگان چون رضایی، حسینا، باقر ( باقر نظامی )، شمالو و محیا- شاعر بومی و مردمی سرای « بستک »- اشعار عامیانه دارای تخلص نیستند.
از اشعار محیاست:
پسین گاهی برفتم سیل باغی
بدیدم بلبلی در چنگ زاغی

عجب سری ندیده دیده محیا
به شیب دود می سوزد چراغی
و:
به تابستان بهار لاله آمد
به سن بیست غم صد ساله آمد

برای خاطر مولای محیا
شکر بی کشتی از « بنگاله » آمد
از حسینا:
شتر دیدم رودبار می رفت
جهاز رنگین و بی افسار می رفت

به دل گفتم سر راهش بگیرم
حسینا بود به نزد یار می رفت
و از باقر ( باقر نظامی ):
بیا باقر بسی خواری کشیدی
به فصل بهار قامت پیری رسیدی

کلید باغ گل دادم به دستت
پشیمانی که چرا آخر نچیدی
و شمالو ( شاید= سمال: اسماعیل ) گوید:
شمالو کار خود یک کاره کردی
زدی بر کشته و دل پاره کردی

زدی بر کشتون کل عالم
ستم کش بر من بیچاره کردی
از اشعار رضایی:
نشینم تا بلند آید سه تایی
نیامد خواب به چشمان رضایی

خروس پای عرش آید به آواز
نیامد خواب به چشمان رضایی
و اما درون مایه ی دو بیتی های مردمی ( شروه ) متنوع، چشم گیر و حیرت آور است. گاهی مواقع مذهبی است که شور و شیفتگی نسبت به ساحت امامان معصوم ( ع ) در آنها ظهور می یابد و علاقه و عشق به پیامبر و خاندان مطهرش در این گونه فهلویات چهره می گشاید. اما بیش ترین سهم را در فهلویات، ترانه های عاشقانه به خود اختصاص می دهد. این ترانه ها هر چند عاشقانه هستند اما سوز و گداز زیادی در آن ها نهفته است. از این اشعار است:
ول بالا بلند بالات آمدم من
به هوای خال لبات آمدم من

شنیدم خال لبهات می فروشی
خریدارم به سودات آمدم من
و درون مایه ی بعضی دیگر از فهلویات، گلایه از بی ارزشی و بی وفایی دنیاست و این که جهان گذرا بقایی ندارد و به هیچ کس وفادار نیست:
خدایا که زمانه مفلسم کرد
طلا بودم که حالا با مسم کرد

طلا بودم سر دست بزرگان
که حالا کمترینِ مجلسم کرد
در بعضی از این دو بیتی ها نیز از فقر و تنگدستی سخن به میان می آید؛ این فهلویاتِ جان آشوب، رنج فقیرانه زیستن مردم را نمایان می سازد:
تن محنت کشی دارم خدایا
دل حسرت کشی دارم خدایا

زشوق مسکن و داد غریبی
به سینه آتشی دارم خدایا
نمونه ای از اشعاری که در مراسم چهاردهمی خوانده می شود:
دو سیبی که صنم دادی به دستم
به بویش تا قیامت زنده هستم

نگردد مهرت از خاطر فراموش
از آن روزی که با تو عهد بستم
***
نی قلیان به دستت باشد دلبر
سلام بر چشم مستت باشه دلبر

اگر خواهی زغیرم یارگیری
کلام ا… به خصمت باشه دلبر
***
گلی چیدم که هرگز کس نچیده
به گلزاری که بلبل کم پریده

گرفتم شاخه بی حد بلندی
که هرگز دست نامحرم ندیده
***
الهی نوش باشد نیش هرگز
دوا باشد ولیکن ریش هرگز

صفا باشد ولی تشویش هرگز
الهی در دلی ماتم نباشد
***
پسینی پای لورم ای خدایا
پس دریای سورم ای خدایا

پس دریای سور و ملک غربت
من از کاکام بدورم ای خدایا
***
فلک داد و فلک صد دادا و بیداد
فلک تخت سلیمان داده بر باد

فلک پنجه به کوه آهنی زد
بس تازه جوانان داده بر باد
***
نه من لوکم که بر پشتم نهی بار
نه هم مارم که بر فرقم زنی دار

من آن بیدم که می جنبم به هر باد
منم شیرین که دارد داغ فرهاد
***
ول بالا بلند بالات آمدم من
به هوای خال لبات آمدم من

شنیدم خال لبهات می فروشی
خریدارم به سودات آمدم من
***
به قرآنی که آیه اش بی شماره
به آن شاهی که تیغش ذوالفقاره

سر از سودای عشقت بر ندارم
که تا دین محمد ( ص ) برقراره
***
خداوندا که زنبور آفریدی
بهشت و جنت و نور آفریدی

بهشت و جنت و نور الهی
ز خاک خشک انگور آفریدی
***
خدایا که زمونه مفلسم کرد
طلا بودم که حالا با مسم کرد

طلا بودم سر دست بزرگان
که حالا کم ترین مجلسم کرد
***
عزیرم کبک مستم کبک مستم
میان کبک ها دل بر تو بستم

که کبک ها همه رفتند به بازی
من مسکین گرفتار تو هستم
***
پسر عمو خدا تقدیر کرده
خدا تفدیر با تدبیر کرده

نصیب مردمان کبک و کبوتر
نصیب ما کلاغ پیر کرده
***
سرت بگذار بر روی دوشم ای ول
بگو درد دلت در گوشم ای ول

بگو درد دلت تا کس نداند
به یک لحظه بکن خاموشم ای ول
***
ولی میخوام که زلفش بور باشه
قدش چون تره لیمو باشه

قدش چون تره لیموی میناب
محبت داشته باشه دور باشه
***
برادر دین پیغمبر بپا کن
نماز و روز و ذکر خدا کن

اگر خواهی که جنت ببینی
به چشم بد به مردان کم نگاه کن
***
سیاهی سنگ شاه مقصود سیاهه
بیا یارم که اطلس هم سیاهه

سیاهی در جهان عیبی ندارد
مرکب در خط قرآن سیاهه
***
خدا قوت دهد ای مرد چوپون
خدا عمرت بده از طفل نادون

دو روز است و دو شو این گوسفندون
نه بر آب و علف بنهاده دندون
***
در این صحرا مرا گرما گرفته
غم عالم مرا تنها گرفته

غم عالم همه می گن دو روزه
غم من دم به دم بالا گرفته
***
خدایا یار خوبه یار خوبه
سر قلیان میخک دار خوبه

سر قلیان میخک دار بسوزه
برای یار نامزددار بسوزه
***
عزیزم بر دلم از غم غباره
همیشه این دلم با غم دچاره

دل من میل بر شادی نداره
خرابی میل آبادی نداره
***
مرا دردی بدل از غم گرفته
دلم را روز و شب ماتم گرفته

زعشق دلبرم جون بر لب اومد
بلای روی سرم چون شبنم اومد
***
بلند بالا شدم دیوانه ی تو
کشیدم خفت و بدنامی از تو

کشیدم خفت و گوشه نشستم
نیومد بی وفا پیغامی از تو
***
غریبی مرا دلگیر داره
فلک بر گردنم زنجیر داره

فلک از گردنم زنجیر بردار
که غربت خاک دامن گیر داره
***
دو چشمون ولم جفت ستاره
دکان سرمه ای کرده اجاره

دکان سرمه ای سرمه نداره
دل من طاقت دوری نداره
***
سر راهت نشینم خسته خسته
گل ریحون بچینم دسته دسته

گل ریحون بچینم تا بیایی
دل خون شد دیگه اندر جدایی
***
سفر رفته ول من بی قرارم
خداوندا نگارم کو نگارم

اگر تا هفته دیگر نیایه
من از دوری ول جون می سپارم
***
برادر بیا با هم نشینیم
صلاح و مصلحت با هم ببینیم

به یک سال دراز و عمر کوتاه
مباد هر یکی جایی بمیریم

منشاء چهاردهمی

درباره ی منشاء آیین چهاردهمی مردم میناب بر این باورند هنگامی که امام حسین ( ع ) در روز عاشورا به میدان جنگ رفت، حضرت زینب ( س ) برای سالم بازگشستن امام استخاره کرد. همچنین بر اساس باور برخی دیگر این مراسم برای تسلی دادن به حضرت صغری ( س )، دختر امام حسین ( ع ) برگزار شده و ایشان در مورد سلامت بازگشتن حضرت علی اکبر ( ع ) و پدر بزرگوارشان، امام حسین ( ع ) و همه ی یارانش از جنگ استخاره کرده بود. عده ای دیگر نیز بر این باورند که این مراسم از زمان حضرت زهرا ( س ) باقی مانده است. بر اساس این باور، حضرت فاطمه ( س ) هنگامی که حضرت علی ( ع ) به جنگ کفار رفته بود برای با خبر شدن از سلامت ایشان این چنین مراسمی را برگزار نموده است.
با بررسی آیین ها و باورهای مردم مناطق دیگر کشور می توان نمونه های مشابهی از این مراسم را مشاهده کرد. در کرمان این نوع فال گرفتن را جشن « چملو » می نامند که در چهلمین روز سال توسط زرتشتیان انجام می شد و در اصفهان این مراسم در آداب چهارشنبه سوری آمده است که به آن « فال بلونی » ( کوزه ی دهان گشاد ) می گویند.

گفتار سوم:

موجودات وهمی در باورهای مردم میناب ( استان هرمزگان )اعتقاد بر جنّ و حضور این موجود نامرئی در زندگی مردم میناب از زمان های بسار دور وجود داشته است. طبق باور عوام، این موجودات در جاهای ظلمت زده و تاریک و در خرابه ها و باغ ها و قبرستان ها زندگی می کنند و ممکن است خود را به شکل بعضی حیوانات مانند: گاو، گربه، الاغ، سگ و … درآوردند و آدمی را آزار و اذیت کنند. در برخی موارد رؤیت نمی شوند و فقط با حرکات و سر و صدا و مزاحمت های آن ها می توان پی به وجودشان برد؛ طبق باور مردم، جنّ ها نیز زن و مرد، و کافر و مسلمان دارند. بر اساس این باور، جنّ های کافر بسیار شرور هستند و ممکن است مشکلات زیادی ایجاد کنند. از جمله کارهایی که برای مقابله با جنّ انجام می شود یکی این است که در هنگام عروسی بر روی درختی بی خار مانند گاروم زنگی (17)، انبوک ( سه پستان )، انبه، زیتون و نظایر آن شیرینی می گذارند تا جنّ ها نیز شیرینی بخورند و شاد باشند تا عروس و داماد را آزار ندهند.
همچنین جنّ از بسم الله می ترسد پس هرجا که احتمال حضور آن ها می رود بسم الله می گویند. جنّ ها ممکن است به صورت انفرادی و یا گروه های چند تایی در یک محل به سر ببرند. برخی باور دارند که اگر ظهر از کنار درختی بدون خار عبور کنیم و بسم الله نگوییم، جنّ ها به سراغمان می آیند. شب ها از خوابیدن ور فتن به زیر سایه ی درختان سبز بدون خار اجتناب می کنند چون محل تجمع شبانه ی اجنّه در زیر درختان است. همچنین است باورهای دیگری درباره ی اجنه که هنوز هم در میان برخی از مردم هرمزگان شنیده یا دیده می شود:
اگر کسی شب سوت بزند جنّ ها به سراغش می آیند.
کسی که روی هاون بنشیند جنّ زده می شود.
به هنگام لباس پوشیدن باید لباس را تکان داد زیرا ممکن است جنّ ها در آن نفوذ کرده باشند و یا در آنجا خوابیده باشند.
شب چهارشنبه نباید به حمام رفت چون خطر جنّ زدگی وجود دارد.
زن ها به هنگام شب بدون روسری نباید به حیاط خانه یا مکان های دیگر بروند چون موهای زن زیاد است و احتمال نفوذ جنّ در آن می رود. پس اگر زنان داخل خانه هم بدون روسری باشند ممکن است دچار جنّ زدگی شوند.
بعد از اینکه خرما را در خمره می گذارند، باید لیف درخت خرما را رویش قرار داده و با گِل محکم ببندند به طوری که هیچ هوایی داخل خمره نشود. این عمل باعث می شود که خرما خراب نشده و جنّ ها به خرما دست پیدا نکنند. بعد از باز کردن در خمره، داس یا تکه ای آهن کنار آن می گذارند تا خرما از دستبرد جنّ ها درامان باشد. در گذشته اگر جنّ ها را هنگام سرقت خرما دستگیر می کردند، آن ها را قسم می دادند که به او و خانواده و فامیل و هفت نسل آینده شان آزار و اذیت نرسانند.
کسی که « بادی » است ( یعنی جنّ دارد ) باید شب های جمعه و دوشنبه برای جنّ ها بر روی درختّ بدون خار، حلوا بگذارد و گرنه جنّ ها او را اذیت خواهند کرد.
به هنگام رفتن به مکان های تاریک، بسم الله می گویند تا جنّ ها در تاریکی شب آنها را آزار نرسانند.
در هنگام زایمان، جنّ کافر به سراغ زائو می آید و اگر در اطراف زائو داس، نعل اسب، اشیاء آهنی و اسلحه نباشد جنّ، نوزاد را خفه می کند.
در میناب ( هرمزگان ) هنگامی که می خواهند لباس عروس را بدوزند، نخست سرِ قیچی را درون شکر می زنند تا جنّ ها بخورند و بعد پارچه ای را که قرار است لباس عروسی شود، می بُرند. اگر این کار را نکنند جنّ ها به عروس و داماد آزار می رسانند.
هنگامی که آب داغ بر روی زمین یا هر جای دیگر می ریزد، عبارت بسم الله با بر زبان می آورند تا جنّ ها دور شوند. در غیر این صورت آن آب داغ بر روی جنّ ها می ریزد و آنها نیز خشمگین شده و به تلافی، آدمی را اذیت می کنند.
روی لبه ی پاینی درِ منزل نمی نشینند چرا که جای اجنه است و باعث ناراحتی می شود.
جنّ ها بر روی درخت های بدون خار می نشینند و انسان ها را می ترسانند.
جنّ ها شب های چهارشنبه به شکل گربه در می آیند لذا در این شب گربه ها را نمی زنند.
به گربه های سیاهی که چشم رنگی دارند نزدیک نمی شوند. اگر چنین گربه ای را ببینند، بسم الله می گویند چرا که چنین گربه ای جنّ است.
با آوردن اسم جنّ بعضی از مردم میناب آنچنان ترسی در وجودشان غلبه می کند که با گفتن چندین بار بسم الله به خدا پناه می برند تا از شر شیاطین و جنّ ها در امان بمانند. بعضی دیگر از فرط ترس مریض می شوند و معتقدند که جنّ زده شده اند و برای معالجه به نزد ملای محلی می روند.
هنگام شنا کردن در وقت اذان ظهر و مغرب، قبل از وارد شدن به آب، قند یا شکر در حوض آب می اندازد و بعد بسم الله می گویند و سپس وارد آب می شوند تا از شرّ جنّ ها درامان باشند، در غیر این صورت جنّ ها آن ها را می ترسانند تا جایی که ممکن است بیمار شوند و برای درمان به نزد بابا و مامای زار یا حکیم محلی بروند.
زمانی که زن زایمان می کند در کنارش یک داس می گذارند چون جنس داس از فلز است و زائو را از شر اجنّه حفظ می کند.
هیچ گاه نوزاد را تنها رها نمی کنند. اگر تکه آهنی کنار گاهواره نباشد، حتماً در غیاب مادر یک نفر کنار نوزاد می ماند. این کار برای محافظت از شیاطین و جنّ ها است که مبادا به نوزاد آسیب برسانند. بعضی از مردم با خواندن دعا و قرآن شرّ اجنّه را از نوزاد دور می کنند.
مردم میناب با نی قلیان کسی را تنبیه نمی کنند چون بر این باورند که فرد جنّ زده می شود و هرگاه شخصی بخواهد چنین عملی را انجام دهد او را منع می کنند.

انواع موجودات وهمی در هرمزگان:

1. پری:

گروهی از اجنّه در باور مردم هرمزگان، پری ها هستند که دارای صوتی بسیاری زیبا و برخلاف جن ها دسته اول، دارای قلبی مهربان و رئوف هستند. با این همه اگر انسان بدون گفتن نام خدا به محل پری ها که بیشتر در مکان های سرسبز و کوهسار و چشمه و قناعت های جوشان زندگی می کنند، نزدیک شود، یا پری زادگان ( فرزندان پری ) از نزدیک آدمیان بگذرند، باد پری به انسان برخورد کرده و اور ا بیمار می کند و حتی ممکن است موجب دیوانگی آدمی شود. راه نجات از این بیماری در باور مردم، مراجعه به ملاهای دعانویس است.

2. دیوها:

نوعی دیگر از اجنّه، دیوها هستند. آنها نیز موجودات نامرئی اند. در باور مردم میناب دیو اندامی تنومند با قلبی بی رحم و رفتاری خطرناک دارد. دیو مظهر بدی و شرّ، و مروّج قدرت های اهریمنی است. خطر دیو به مراتب بیشتر از جنّ و پری است. دیو دارای کله ای شاخ دار و بسیار ترسناک است. محل زندگی او چاه های عمیق، محل های تاریک و کوه های دور افتاده است؛ دیوها تنها زندگی می کنند و گاهی از مواقع فقط با جفت خود به سر می برند؛ طبق باور عوام کوچکترین برخورد دیو با آدم به طور حتم به مرگ و دیوانگی ابدی انسان می انجامد. دیوها فقط شب ها به خانه ها سر می زنند و بچه می دزدند.

3. دُرَنج:

« دروج » یا « درنج » ها نوعی دیگر از موجودات وهمی هستند که به صورت پیرزنی کوتوله و مکار تصور می شوند. در باور مردم هرمزگان این نوع اجنّه بسیار خسیس و بدجنس هستند؛ موهایشان بسیار بلند و اندامشان وحشت انگیز است؛ با انسان ها کینه و دشمنی دیرینه دارند؛ در بیابان های بزرگ و نقاط دورافتاده زندگی می کنند؛ خوراکشان گوشت حیوانات و کودکان و انسان های نیکوکار است؛ آنها می توانند به هر چیزی تغییر شکل دهند؛ بسیار مردم آزار و ستمگر هستند. در برخی دیگر از باورهای عامیانه این موجود، حیوانی آدم نماست که در کوه زندگی می کند؛ سری پرمو و صورتی پوشیده از ریش های بلند و ژولیده و ابروهای پرپشت و بینی پهن و بزرگ دارد. درنج دختر بچه های کوچک را می دزدد و از او نگهداری می کند تا بزرگ شود و به عنوان جفت استفاده نماید. درنج دهشتبارترین دیوی است که انسان را گرفتار قهر خویش می سازد و زندگی اش را تباه می سازد.

4. گوش گلیمی:

« گوش گلیمی » یکی دیگر از موجودات وهمی است که جثه اش به اندازه ی بز است و دو گوش به اندازه گلیم دارد. این موجود وقتی می خوابد از یک گوشش به عنوان زیرانداز و از گوش دیگرش به عنوان روانداز استفاده می کند.

5. غول:

یکی دیگر از انواع موجودات خیالی، اهریمنی و شیطانی، « غول » ها هستند. مردم هرمزگان بر این باورند که غول شبیه انسان است، بدنی پرمو دارد، بسیار زیرک و باهوش و در عین حال خطرناک است. غول ها در کوه های بلند و به همراه جفت خود زندگی می کنند و از گوشت حیوانات و ریشه ی درختان تغذیه می نمایند. غول ها راه را بر انسان های تنها می بندند.

6. جهله پهلو:

« جهله پهلو »، موجود خیالی دیگری است که به کودکان آسیب می رساند؛ در بیابان های دوردست زندگی می کند؛ بسیار ترسناک است و دهان و بینی بسیار بزرگی دارد و در باور مردم هرمزگان مظهر رعب و وحشت است.

7. مهدیسما یا مهدوسمال:

از موجودات خیالی و افسانه ای دیگری که در باور مردم هرمزگان وجود دارد، « مهدیسما » یا « مهدوسمال » است. این موجود نیز شخصیتی خیالی و اساطیری دارد و در باور مردم میناب شکل ظاهری آن شبیه انسان و دارای قدی بلند است. محل زندگی اش، بیشتر در دریاها و گاه در خشکی و مکان های خلوت است. تنها زندگی می کند و قدرت نامرئی شدن دارند. این موجود فقط به افراد شرور و گناهکار و خطاکار و بی پروا حمله می کند و به مردم دیگر آسیبی نمی رساند. کار این موجود خیالی، آزمایش شجاعت و جرأت جوانان. به جوانان توصیه می شود در مواجهه با او نباید ترس به خود راه دهند.
نام دیگر این موجود خیالی « محمد سمال » است. در روایت های دیگر، این موجود چنین توصیف شده است: بی نهایت قد بلند و سفید پوش است؛ سر راه هر کس ظاهر می شود؛ و بر سر راه شه یا شهلنگ (18) ( پاها را دور هم نگه می دارد ) می زند و می ایستد و حرف هم نمی زند؛ شخصی که او را می بیند، اگر بترسد، جانش را از دست می دهد و اگر بخواهد مسیرش را تغییر دهد، « محمد سمال » او را دنبال می کند و اگر او را بگیرد به او آسیب می رساند. در باور مردم تنها را چاره در چنین وضعیتی، عبور از وسط دو پای محمد سمال است. بدیهی است که اگر شخص شجاعی باشد و هنگام عبور از میان دو پای محمد سمال نترسد، نجات پیدا می کند.

8. مملداس یا ملو داس ( مریم داس ):

در باورهای عامیانه « ملمداس » همیشه خود را هیئت زنی آراسته به تمام زیورهای ممکن و معطر و خوشبو و خوش لباس در می آورد و فقط مردها و جوانان مورد نظر او هستند. این موجود با ظاهر زیبایش مردها را می فریبد و کسانی که به دنبال شهوت رانی هستند، گرفتار این موجود کشنده و زیبا می شوند. این موجود خیالی بر جوانان پدیدار می شود و آنان را به آغوش می خواند و در این هنگام پاهای او چون اره ای قربانی را تکه تکه می کند. در ضمن این موجود چون خودش مؤنث است با زن ها کاری ندارد (19).

9. جهله به گند:

« جهله به گند » بسیار بلند قامت است به طوری که در تخیل باورمندان، پاهایش در زمین و سرش در آسمان است و در میان پاهایش دو زائده ی بزرگ و جهله ( کوزه ) مانند دارد که از میان پاهایش در قسمت کمر تا کف پایش را دربر می گیرد. می گویند او همیشه « ماشو » ( لباسی از موی بز ) می پوشد و بیشتر در گذرگاه های محل عبور و مرور مردم قرار می گرد؛ هرکه از او نترسد از زیر پایش عبور کرده و به راهش ادامه می دهد و هرکه از او بترسد با دیدنش غش کرده و از حال می رود یا اینکه او زائده های جهله مانندش را به روی رهگذر می اندازد و او را می کشد (20).

10. غراب جنّی ( غراب جندون= کشتی جنّ ها ):

دریانوردان هرمزگانی بر این باور بودند که کشتی جنّ ها را دیده اند و به آن معتقد هستند. آنها می گویند این کشتی بر روی دریاهای بزرگ دیده می شود آنقدر بزرگ است که به قول خودشان انگار از عرشه تا عقب کشتی یا به عبارت دیگر از دم تا سینه ی کشتی را چراغانی کرده اند. این کشتی با سرعت غیرطبیعی حرکت می کند. صیادان مینابی عقیده دارند این کشتی وهمی با چنان سرعتی به سمت تو می آید که گویی می خواهد قایق تو را غرق کند ولی هرگز به قایق تو نمی رسد، فقط این وهم و خیال را ایجاد می کند تا قایق سواران را بترساند و آنها خود را به دریا بیفکنند. اگر کسی بخواهد به سمت آن برود، با وجودی که تصور می کند در چند متری قرار دارد اما هرقدر هم که سرعت داشته باشد و کیلومترها در دریا راه بپیمایند، باز هم به آن نمی رسند و این کشتی در یک لحظه غیب می شود. در کتاب شناخت اساطیر ایران نوشته ی جان راسل آمده است: « غراب جندون کشتی اجنّه است که در تاریکی شب با چراغ روشن بر خشکی حرکت می کند » (21).

11. بپ دری ( پدر دریا ):

کسی در مورد جنّ یا جانور بودن این موجود نظری نداده است. فقط مردم میناب او را با نام « بپ دریا » می شناسند که موجودی است شبیه انسان با بدنی چرب و براق و کاملا بی رنگ با چشمانی از حدقه بیرون زده که مانند انسان روی دو پا راه می رود و دستانی با چهار انگشت دارد، انگشت شصت ندارد و به همین دلیل است که نمی تواند آدم ها را بگیرد و بسیاری از آدم ها به واسطه ی نبودن همین انگشت شصت می توانند از دست او فرار کنند. این موجود وهمی بسیار بلند و جثه ای عظیم دارد، کف پاهایش بسیار پهن و دراز است همانند کفش های غواصی. می گویند در گذشته که مردم به دور کمر خود نخ ماهیگری می بستند، « بپ دریا » وقتی که می خواست آنها را بگیرد، چهار انگشت خود را داخل این نخ ها می انداخت و آنها را با خود به اعماق آب می برد و دیگر اثری از آنها باقی نمی ماند. این موجود از درون دریا فقط تا ساحل دریا پیش می آید. این موجود بسیار قدرتمند و قوی است و هرازگاهی از اعماق دریا بیرون می آید و جاشوان و دریانوردان را طعمه ی خود می کند.

12. آل:

از دیگر موجودات خیالی در استان هرمزگان « آل » است که دشمن زنان زائو است؛ به همین دلیل بعد از وضع حمل زائو، اطرافیانش مواظب هستند که آل به زائو آزار و اذیت نرساند. بنابراین محل استراحت زائو را با رشته نخی از پشم گوسفند حصار می نمایند و وسیله ی فلزی مانند: داس، چاقو، دیلم و .. را زیر بالش او قرار می دهند و زائو را تنها نمی گذارند چون معتقدند که آل از کوچکترین فرصت استفاده می کند و نوازد و مادرش را به کام مرگ می برد. در کتاب شناخت اساطیر ایران نوسته ی جان راسل آمده است: « آل باشنده ای است که تنها زنان زائو را در ده روز اول زایمان می آزارد و دل و جگر آنان را بیرون می کشد و اگر آنها را به آب نزند زائو می میرد. صورت آل سرخ رنگ، مویش حنایی و بینی اش به رنگ خاک رس است. هنوز هم در مناطق دور افتاده ی روستایی سیخی از پیاز و گاه شمشیری برهنه یا تفنگی در اتاق زائو قرار می دهند تا آل را از ورود به اتاق زائو باز دارد » (22).

13. سیحر:

« سیحر » زنی است حدود 50 سال به بالا، با بینی پهن و کلفت و صورت زشت و موهای زبر که لباس عربی سیاه پوشیده و یک بُرقه ( روبند ) بزرگ به صورت دارد و یک « تک » ( حصیر نخلی ) و سبد و یک چاقوی بزرگ هم در دست دارد. همیشه در حال گردش است و از هر جوانی که خوشش بیاید چه دختر و چه پسر با نگاه های خود دل آن جوان را درمی آورد و درون سبدش می گذارد و بعد می خورد. این موجود وهمی نیروی فوق العاده ای دارد از این رو نمادی از شخص زرنگ و پرکار نیز هست.

14. پری دریا:

موجودی افسانه ای، مؤنث و زیباست که در اعماق دریا زندگی می کند. نیمی از بدنش به شکل انسان و نیمی دیگر ماهی است. این موجود عاشق جاشوان ( ملوانان ) زبده، ماهر و معروف است. هرگاه هوا طوفانی می شود و جاشوان با قایق های خود بر امواج دریا حرکت می کنند، این موجود از شجاعت آنها لذت می برد.

15. همزاد:

همزاد در فرهنگ عامه جنّ زاده ای است که هم زمان با فرد متولد و گاه موجب آزار هم زادش می شود و گاهی نیز او را به سعادت و ثروت می رسانند. در بسیاری از قصه های مردمی، قهرمان قصه با همزادهای خویش رابطه ای دوستانه دارند. مادران در لالایی ها و قصه هایی که برای کودکان می خوانند، دعا می کنند که خواب چشم، گوشت بدن و هرچه خوبی که همزادِ فرزندشان دارد به کودک برسد.

16. تمبولک:

« تمبولک » نوعی جنّ مسلمان و مؤمن است که طبق باور عوام محل زندگی او در بعضی از باغهای نزدیک آبادی ها است و از باغ نگهبانی می کند. بعضی از باغداران میناب بر این باروند که از نزدیک این موجود را دیده اند. این جنّ، کشاورزان و باغداران را به هنگام آبیاری یاری می رساند و معمولا افرادی می توانند این جنّ مؤمن را مشاهده کنند که خود نیز پاک و منزه از گناه باشند. طبق باور عوام، این جنّ قدی کوتاه دارد و به مانند اانسان لباس می پوشد و رنگ لباس های او سیاه و خاکستری است. در تحقیقی که در این رابطه صورت گرفت، بعضی از افراد کهن سال که جزء افراد معتمد محلی بودند مؤکداً بیان داشتند که این جن را چندین بار دیده اند (23). این جنّ هم در روز و هم در شب وجود دارد.

17. غلوم زنجیری:

« غلوم زنجیری » نیز یکی دیگر از موجودات خیالی است. طبق باور عوام این جنّ در اطراف قبرستان ها، بخصوص در کتار قبرستان شاهچراغ، واقع در روستای « محمودی » میناب وجود دارد. این جنّ شبیه انسان است. قدی بلند و هیکلی تنومند و کشیده، رنگ سیاه، بدنی پرمو دارد و بدون لباس است. این جنّ، زنجیری در دست دارد که از هر طرف طول آن به پنجاه متر می رسد. هرگاه غلوم زنجیری انسان را ببیند زنجیرش را می چرخاند و به طرف آدم پرت می کند؛ اگر زنجیر به فرد برخورد نکند آن شخص بیهوش می شود و ممکن است نجات پیدا کند ولی اگر اصابت کند، در دم جان می سپارد.

3- انواع درخت های نظر کرده در میناب ( هرمزگان ):

1. کنار (24) زاد محمود:

درخت کنار زادمحمود قدمگاهی است که در روستی « درتوجان » هرمزگان واقع است و شب های جمعه زایران بسیاری دارد. کنار زادمحمود هیچ گاه آفت نمی زند و همیشه سالم و پاک است. در باور مردم شاخه های درختان نظرکرده را نباید شکست و یا سوزاند. این کار بی حرمتی به مقدسات است. در روستای درتوجان درختان کنار به وفور سبز می شود، اما کنار زادمحمود از درختان دیگر ثمر خوشمزه تری دارد. این درخت بسیار کهنسال است و در نظر مردم بسیار مقدس و محترم است. مردم بر این باورند که اگر کسی شاخه های این کنار را بشکند یا بسوزاند، به بیماری آسم مبتلا شده و در فضایی دودآلوده و بدون اکسیژن تنفس خواهد کرد تا به همین بیماری از دنیا برود (25).

2. کنار پچنگی:

کنار پچنگی یکی دیگر از کنارهای واقع در روستای درتوجان هرمزگان است. این کنار محل تجمع انواع کنجشک ها و پرنده هاست. از این درخت همیشه صداهای گوناگون شنیده می شود ولی خود منبع صدا کمتر دیده می شود. مردم بر این باورند که این کنار جنّ دارد بنابراین کسی به تنهایی جرأت نمی کند در روز یا بخصوص شب از کنار این درخت بگذرد، چون طبق باور عوام جنّ زده و بیمار می شود.

3. کهور گلشوار (26):

« کهور » گلشوار، درختی است که حد وسط روستای کلنتان و گلشوار و در نزدیک قبرستان قرار دارد. مردم بر این باورند که هر گاه کسی در ساعت 12 ظهر و یا به تنهایی از کنار این درخت بگذرد، شاخه های آن به شدت تکان می خورد و جنّ ها از شاخه ها به پایین می ریزند و فرد را اذیت می کنند.

4. کهور پیر کلوسو (27):

« کهور » پیر « کلوسو » بر خلاف کهورهای دیگر، بسیار بلند، پهن و سایه دار و سبز و پربرگ است. هیچ کس ساقه ی این درخت را نمی بُرد و یا آن را از ساقه جدا نمی کند. نذر برای این درخت فقط یک کلوچه ی محلی و خانگی است.

5. چیچغ محمودی:

« چیچغ » (28) محمودی یکی از قدمگاه هایی است که در روستای محمودی میناب واقع است و آن درختی بسیار بلند است که عمرش به درستی معلوم نیست. هرکس از قول اجداد خود زمان را برای آن قائل است. همه ی نقل قول ها حاکی از آن است که این درخت بسیار کهنسال است. طبق باور عوام این « چیچغ » به دست امام رضا ( ع ) کاشته شده است. به دلیل همین تقدس در کنار آن زیارتگاه و حمامی ساخته شده است. تازه دامادها در شب اول زفاف در آنجا استحمام می نمایند و از برگ این درخت برای بهبود انواع بیماری ها استفاده می شود. همچنین در پای کنده ی این درخت خاک مخصوصی وجود دارد که از آن در گذشته به عنوان تربت مقدس استفاده می کردند.

6. کهور شاغیب:

این درخت نیز در بین اهالی هرمزگان محترم است به طوری که هیچ کس شاخه های آن را نمی شکند و نمی سوزاند چون متعلق به قدمگاه « شاه غیب » است. هر کس که به زیارتگاه شاه غیب می آید، برگ های این کهور را به عنوان تبرک و تیمّن با خود می برد و به عنوان دارو و برای شفای مریض و مداواد درد و بیماری استفاده می کنند. از جمله شیوه های استفاده از برگ کهور شاه غیب این است که برای دل درد، برگها را که تلخ مزه نیز هست و معمولآً خوراک شتران است، می خورند و اگر سردرد داشته باشند آن را می کوبند و با آب آن که غلیظ و چسبناک است ماده ی چسبنده ی خمیری شکل و به رنگ سبزی درست می کنند و به سرشان می چسبانند و اگر کورَک سر باز نمی کند روی آن می گذارند تا سر باز کند.

7. کهور ملاجماتی و کهور شاه غیب (29):

« کهور » ملاجماتی یکی دیگر از درخت هایی است که در کنار قبرستانی در روستایی با همین نام وجود دارد. هر وقت کسی جنّ زده شود، ملای محل یا « بابای زار » در حالی که مقداری حلوا، مرغ، تخم مرغ و یا گوسفندی به همراه دارند به کنار آن درخت می روند و نخست حلواها و تخم مرغ ها را تقسیم کرده و برای استفاده ی جنّ ها در اطراف آن کهور قرار می دهند، سپس مرغ و یا گوسفند را کشته و گوشت آن را تکه تکه کرده و در اطراف آن درخت پخش می نمایند تا مورد استفاده اجنّه واقع شد و آن شخص مریض و جنّ زده خوب شود. هر کس از وسایلی که برای پذیرایی از جنّ ها تدارک دیده شده استفاده کند، خودش نیز مریض می شود.

8. توج حاجی محمد:

« توج » (30) حاجی محمد یکی از درخت هایی است که طبق باور عوام جنّ و پری دارد. که جنّ ها به شکل حیوانات و یا هیولا در مقابل آدمی قد علم می کنند و پری ها به شکل زنی زیبا جلو آدم ظاهر می شوند، هم جنّ ها و هم پری های این درخت آدمی را آزار و اذیت می رسانند.

9. لرد بنگی:

( نام مکانی )« لرد بنگی » نام مکانی است در نزدیکی روستای محمودی میناب که انبوه درختان « کهور » و « کرت » در آن روییده است. طبق باور عوام هر کس در شب تاریک به تنهایی از این مکان بگذرد و بترسد، موجودات وهمی که در حال کشتن گاو و تقسیم گوشت آن هستند در مقابل او ظاهر می شوند و هنگامی که این موجودات شخص را ببینند می گویند که سهم حاضری را هم بدهید؛ در این رابطه اگر عابر آن تکه گوشت را بردارد، خواهد مرد ولی اگر با گفتن کلمه ی بسم الله از آن مکان بگریزد، چند روزی بیمار می شود و تب و سردرد عجیبی می گیرد اما در نهایت سالم و زنده می ماند.
***

گفتار چهارم:

زیورآلات مردم میناب ( هرمزگان )

زیورآلات نزد اقوام مختلف، بنا به مقتنضیات اقلیمی، مواهب طبیعی، آداب و رسوم و ویژگی های فرهنگی، متفاوت و متنوع است و شکل و تزئینات و ابتکارات گوناگونی را با توجه به سلیقه ی بومی به وجود آورده است. مجاورت استان هرمزگان با کشورهای غربی حوزه ی خلیج فارس و رفت و آمدهای پاکستانی ها و هندی ها، بر زیورآلات و بخصوص پوشاک این منطقه تأثیر گذاشته است، هرچند سلایق ساکنان بومی هرمزگان در آنها تغییراتی به وجود آورده است. در اینجا تعدادی از زیورآلات رایج در هرمزگان که اکثر آنها تا 30-40 سال پیش رواج داشتند اما امروزه به فراموشی سپرده شده اند، به نقل از کهنسالان بومی استان، معرفی می شوند.

شرابه ( šarâbe )

« شرابه » که « چوک چگوری » هم نامیده می شده است، انگشتری بزرگ بوده که مورد استفاده بزرگان و ثورتمندان قرار می گرفته و برای فخرفروشی و مباهات آن را به دست می کردند. این نمونه انگشتر امروزه در دست مردمان میناب دیده نمی شود.

کری ( kari )

کری وسیله ای زینتی برای کودکان بوده است. کری را به مچ پای کودک می بستند و چون زنگوله داشته، به هنگام دور شدن کودک، مادر از وجود او باخبر می شده است؛ کری انواع و رنگ های متفاوتی داشته است؛ یک نوع از آن زنگوله دار بوده، و نوع دیگر آن نقره ای بوده که زنان اشراف و بزرگ زادگان از آن استفاده می کردند. نمونه ای دیگر نیز موجود بوده که نگین دار و فیروزه ای بوده که این نوع بیشتر در بین طبقه ی متوسط جامعه ی میناب رواج داشته است؛ و بالاخره نوعی کری مسی نیز وجود داشته که فقرا از آن استفاده می نموده اند. امروز از کری استفاده نمی شود.

گل واختا ( qolvâxtâ )

« گل واختا » طلایی بوده و اشرفی و مهره های طلا به آن اضافه می نمودند و در مجالس عروسی به گردن نوعروسان می آویختند. نمونه ای دیگر از این نوع وسیله ی زینتی « رادگل » بوده که برای زینت زنان مورد استفاده قرار می گرفته است. رادگل به رنگ زرد و طلایی بوده ولی رنگ طلایی آن پس از مدتی از بین می رفته است. این وسیله ی زینتی امروز دیگر کاربرد ندارد.

حلقه برقع و گیرطلا ( halka borka-o- gireralâ )

« حلقه برقع » وسیله ی اتصال بند به برقع بوده که از جنس طلا ساخته می شده و در بین بعضی از خانم های اشراف و ثروتمند مورد استفاده قرار می گرفته است. کاربرد « حلقه برقع » در جامه ی امروزی میناب نیز به چشم می خورد؛ امّا « گیرطلا » وسیله ای بوده که خانم ها برای نظم و آرایش موها استفاده می کردند. این نوع گیره اینک در میناب رواج ندارد.

ماه ( māh ):

« ماه » همانگونه که از اسم آن پیداست طلایی بوده و به شکل هلال ماه ساخته می شده است و برای بستن روی پیشانی در جشن های شادی و عروسی، آنهم توسط زنان اشراف و بزرگان میناب استفاده می شده است. استفاده از این وسیله ی زینتی امروز هم در میناب دیده می شود.

مریه ( moryeh ):

« مریه » نوعی گردن بند است که دو نوع طلا و بدل دارد. مریه ی طلا را معمولاً خانم های ثروتمند منطقه می پوشیدند و گاهی موارد نیز به خانم های عمله اجازه داده می شد تا در جشن های عروسی خود، نوع بدل آن را مورد استفاده قرار دهند. مریه از جمله زیورآلاتی است که امروزه هم در میناب استفاده می شود.

مودی ( mudi ):

« مودی » یک نوع گردن بند ساده است که با یک پارچه ی سیاه و باریک که روی آن مهره های ریز و نگین های فیروزه، سبز و قرمز وجود داشت، درست می شده است. این گردبند به طور کامل به گردن خانم ها می چسبیده است. امروز نشانی از این گردنبند دیده نمی شود.

خلخال (čalčâl ):

« خلخال » بازوبندی بوده که میان آن خالی و در آن از دانه های ریز برای تولید صدا در هنگام بالا و پایین آمدن دست، استفاده می شده است. جنس این خلخال نقره بود و معمولاً کاربرد آن در مجالس عروسی، شادی و رقص و پایکوبی بوده است اما امروز دیگر رواج ندارد.

ریستک ( ristak ):

« ریستک » وسیله ای زینتی برای خانم هاست که در گذشته به انتهای موهای فِر یا کوتاه بسته می شده تا گیسوهای آن ها را بلند و کشیده جلوه دهد. جنس ریستک از یک نوع پشم سیاه است که آن را مانند مو می بافتند. معمولاً در مراسم های عروسی از این وسیله ی زینتی استفاده می شده است. امرو دیگر از ریستک استفاده نمی شود.

دل گوشی ( delgoši ):

« دل گوشی » از دیگر زیورآلات منسوخ شده است و چنان که از نام آن پیداست، گوشواره ای بوده که با سوراخ کردن لاله ی گوش از آن آویزان می شد. این گوشواره ی طلایی آنقدر بلند بوده که به هنگام آویزان شدن از گوش، تا روی سینه ی می رسیده است. این گوش آویز مخصوص خانم های اشراف و اعیان بوده است.


گلکی ( gelaki ):

« گلکی » نوعی گردبند طلا است که از مهره های سنگی قرمز رنگ و دانه های اشرفی ساخته می شده است. این گردنبند، دو بند کوتاه و بلند داشته که در هنگام پوشیدن، دو بند آن به یکدیگر متصل می شده است. این گردنبد طلا نیز در نزد خانم ها ی ثروتمند رواج داشته، اما اکنون منسوخ شده است.

کنری ( kenri ):

« کِنری » گوش آویزی است که در دو نوع طلا و برنز رایج بوده است. این گوش آویز در لاله ی گوش آویزان نمی شده، بلکه در قسمت بالاتر قرار می گرفته است. به انتهای کنری مهره های ریزی آویزان می نمودند که به آن زینت و جلایی خاص می بخشد. کنری طلایی مخصوص بزرگان و نوع برنزی آن مورد استفاده ی افراد کم بضاعت بود.

گسر ( gaser ):

« گَسِر » نوعی دستنبد است که در گذشته از مهره های سرخ رنگ برای ساخت آن استفاده می شد. شکل این دستبند به صورت تسبیح بود و در مچ دست قرار می گرفت. به جز « گسر »، نوعی دیگر از دستنبد به نام « نمردنما » ( Namardnemâ )، به رنگ های آبی و کهربا، با مهره های زرد و بزرگ وجود داشت که به مانند « گسر » برای زینت در مچ دست قرار می گرفته است.

شستی ( šasti ):

« شستی » حلقه ی انگشتری بسیار ظریف و لوزی شکل است که در گذشته آن را در انگشت سبابه می کردند. جنس این انگشتر نقره و نگین آن فیروزه بوده است. اکنون این انگشتری وجود ندارد.

گفتار پنجم: صنایع دستی میناب ( سفالی و تخیلاتی )یکی از ویژگی های شهر میناب، وجود انواع صنایع دستی است که قدمتی چند هزار ساله دارند. سازندگان صنایع دستی، ساخته های خود را در طول هفته، از روستاهای دور و نزدیک برای معاملات پایاپای یا خرید و فروش به مرکز شهر می آورند و در پنج شنبه بازار به معرض فروش می گذاشتند.
صنایع دستی شهرستان میناب را به سه گروه می توان تقسیم نمود: 1- صنایع دستی سفالی، 2- صنایع نخیلاتی، 3- پوشاک سنتی. البته از منظر رواج امروزی نیز می توان آنها را به دو دسته: 1- صنایع رایج و فعال و 2- صنایع فراموش شده طبقه بندی نمود.

حصیر بافی

از رایج ترین صنایع دستی شهرستان میناب است. وجود نخلستان های فراوان این فرصت را برای مردم میناب فراهم آورده تا با شاخ و برگ درختان خرما به تولید و بافت گونه های مختلف حصیر بپردازند. حصیرها بر حسب نیاز و کاربرد، گونه های مختلفی دارد. بافت زبر و خشن و زمخت با تار و پود درشت و زخیم برای برپا ساختن کپر و بافت ظریف برای فرش نمودن و تزئین داخل کومه استفاده می شود. حصیربافان میناب بیشتر در مناطق « بشاگرد »، « بهمنی »، « نصیرایی »، « محمودی »، « چلو » و دیگر روستاهای اطراف زندگی می کنند.

سفالگری

نیز در روستاهای « شهوار »، « گوربند » و « حکمی » میناب سابقه ی کهن دارد. کوره های زمینی و چرخ سفالگری دستی که شکل و فرم آن به دوران کهن بر می گردد، خود گواه این مدعاست. سفالگران روستای شهوار هنوز به شیوه ای که از نیاکانشان آموخته اند به حرفه سفالگری مشغولند. شکل ساده چرخ های سفالگری، کوره های زمینی، ابزارهای ابتدایی و نیز نحوه ی سفالینه ها، زندگی مینابیان دنیای باستان را در ذهن تداعی می کند.
اما روستائیان میناب در زمینه ی تولید و بافت پوشاک سنتی نیز فعالند. روستای « کلیبی » مرکز ساخت « چادر شب » ( کیس ) بوده و روستاهای « جوزان » و « سرریگان » نیز که محل تولید لنگ و « گروگ » نیز خود یکی از مراکز مهم پارچه بافی در دوران گذشته بوده است، به طوری که علاوه بر رفع نیازهای محلی، از کشورهای حوزه ی خلیج فارس و حتی هندوستان نیز سفارش دریافت می کرده اند. ده سیکوئی ( از بخش « بیابان » ) نیز یکی از روستاهایی است که به ساخت روبند ( برقع ) شهرت دارد.
صنایع دستی میناب شامل: قالیبافی، گلیم بافی، سفالگری، حصیربافی، گلابتون دوزی، سوزن دوری، خوس دوزی، زری بافی، چادرشب بافی، جاجیم بافی، مبلمان سازی، خرکس بافی، سنگ تراشی، خیمه بافی؛ صنایع دستی دریایی و بافته هایی نظیر توبره، کشکدان، نمکدان و خورجین است. این صنایع دستی عمدتاً فصلی بوده و اکثریت قریب به اتفاق آنان را زنان تشکیل می دهند.

الف ) صنایع دستی سفالیسفال گری از جمله صنایعی است که در روستاهای اطراف میناب از جمله « شهوار » و « حکمی » و « گوربند » سابقه ای کهن و رونقی بسیار دارد و بخشی از کالاهای پنج شنبه بازار را به خود اختصاص می دهد. در گذشته ی نه چندان دور در این شهر سفالگری از رواج زیادی برخوردار بوده است، اما در حال حاضر به دلیل فقدان بازار فروش و کاربردی نبودن محصولات سفالی در زندگی مدرن؛ این صنعت کهن در آستانه ی فراموشی قرار دارد. اما مهمترین صنایع دستی سفالگری در میناب عبارتند از: جهله، گشته سوز و شمعدان ( یک نوع ظرف بخوردادن )، قلیان و سرقلیان، شتر گلی، گدوک ( کوزه، آب کوچک )، ناودان، گراشی ( ظرف نگهداری خرما )، کوار ( ظرف آبخوری حیوانات )، برنگ ( لیوان آبخوری )، کربه ( آفتابه گلی )، لوله ممر ( لوله ای سفالی برای آبیاری باغ )، مرزی آب ( لوله ناودانی سفالی ) و … که برای آشنایی بیشتر، ساخت چند نوع صنایع دستی سفالی میناب در ادامه معرفی می شوند.

جهله:

« جهله » ظرف آب کروی شکلی است که در حدود 12-10 لیتر گنجایش دارد. جهله به لحاظ کاربرد مفیدی که دارد هنوز مورد استفاده بسیاری از بومی های این حوالی است . این کوزه را به صورت گرد و مدور کروی شکل که دارای گردنی استوانه ای است می سازند و برای حمل و نگهداری آب، به ویژه برای خنک نگه داشتن آن به کار می رود. جهله از شکل و ترکیب انواع مختلفی دارد که عبارتند از:
1. جهله ی گردن غزالی، به جهله ای گفته می شود که گردن استوانه ای آن بلند است.
2. « بوکو »، جهله ای که فاقد گردن باشد.
3. « گدوک »، جهله ای که کف آن صاف است.
4. « یتیمک »، جهله ی بسیار کوچک.
5. « جهله مرک »، گردنش نسبتاً کوتاه تر است.
وسایل لازم برای ساخت جهله عبارتند از: خاک رس، ریسمان مخصوص، آب و سوزن. برای تهیه ی جهله ابتدا پس از خاک برداری از زمین، آنها را به گودال خمیر منتقل می کنند و مدت یک شبانه روز در گودال می گذارند؛ آنگاه خمیر را از گودال درآورده و خوب لگد می کنند تا سفت تر شود. بعد از این مرحله، گل ها را به صورت چانه کرده به پای چرخ می آورند، استاد از آن چانه ی گل، با نرمی خاص انگشتانش انگاره می سازد ( انگاره یک مرحله از ساخت جهله است که شبیه کوزه می باشد ). در فرصت های بعدی انگاره را به تخته ای گرد و دسته دار آنقدر می کوبند تا آن را به شکل جهله درآورند و بعد از آنکه جهله مدتی در آفتاب ماند به کوزه ی جهله پزی منتقل می شود. معمولآً گروه جهله سازان از سه نفر کمتر نیستند: 1- استادکار که کارش انگاره ساختن است، 2- شاگرد که کارهای مربوط به گل و خمیر را انجام می دهد، 3- « خشم چین »، کسی که موظف است هیزم مورد نیاز را برای گرم کردن کوره فراهم آورد.
ساخت جهله در دو مرحله انجام می شود: مرحله ی اول با چرخ و مرحله ی دوم تنها با دست و استفاده از نوعی ابزار کوبیدن صورت می پذیرد. چرخ دستی که در ساخت این نوع کوزه به کار می رود شامل صفحه ای مدور به قطر 170 الی 100 سانتی متر است که در قسمت زیرین آن سنگ مسطح دیگری به قطر 30 الی 35 سانتیمتر با گل به صفحه ی بالایی متصل شده و در فرورفتگی مرکزی آن چوبی به نام « میخ چرخ » قرار گرفته است. میخ چرخ، برآمدگی چوبی و نوک تیزی است که در زمین فرو رفته و چرخ حول آن می چرخد. به صفحه ی مدور چرخ در اصطلاح محلی « چرخ سنگ » گفته می شود. در سطح بالایی و قسمت های حاشیه ی صفحه ی چرخ، سوراخ هایی ایجاد شده که برای چرخاندن آن مورد استفاده قرار می گیرد. پس از تهیه ی چانه گل که به زبان محلی « مستح » گفته می شود، آن را روی صفحه چرخ قرار می دهند. سپس صفحه چرخ را با کمک چوب باریکی به نام « دارچرخ » که از شاخه ی درخت خرما ساخته شده، به گردش درمی آورند، بدین ترتیب با انجام عمل چرخکاری، از چانه گل استوانه ای با دیواره های صخیم می سازند که به آن « انگاره » می گویند. انگاره را مدتی در برابر هوای آزاد یا در زیر آفتاب قرار می دهند، سپس استادکار استوانه های ساخته شده را در داخل حفره ی کاسه مانند و گودی که روی زمین ایجاد شده و آن « شنده » می گویند، قرار می دهد و دست چپ خود را با یک تکه سفال پخته شده مکعب مستطیل شکل که به آن « سنگ جهله » گفته می شود به داخل استوانه می برد و با دست دیگر از بیرون با استفاده از نوعی قاشقک چوبی و سنگین به نام « کتک » به آرامی بر بدنه صربه می زند و در همین حال آن را داخل حفره « شنده » می غلتاند و عمل ضربه زدن را آنقدر ادامه می دهد که کف کوزه کاملاً کروی شود. در مرحله ی ظریفکاری، استادکار از قاشقک سبک دیگری به نام « چاپا » برای ضربه زدن به بدنه ی کوزه استفاده می کند. سپس با کمک وسیله ی دیگری به نام « خار » که عبارت است از تکه گلی که سوزن هایی به آن متصل شده ، روی سطح جهله برای تزیین، شیارهایی به شکل موج ایجاد می کند. این شیارها بیشتر روی گلوله جهله و نزدیک به آن ایجاد می شود و در حقیقت تداعی کننده ی محتوای درون آن یعنی آب می باشد. علاوه بر شیارهای مذکور، چهار زائده تزئینی دیگر به نام « پستونه » نیز روی بدنه ی جهله ایجاد می کنند. استاد سفالگر در مرحله ضربه زدن و شکل دهی « جهله » به طور مرتب سطح خارجی ظرف را به خاکستر آغشته می کند تا بدین ترتیب قاشقک چوبی به بدنه ی کار نچسبد و نیز مقداری خاکستر بر اثر ضربه به داخل گل که هنوز نرم است نفوذ کند که بنا به اظهار جهله سازان، سبب افزایش قدرت خنک کنندگی آن می گردد و نیز از ترک برداشتن جلوگیری می کند. پس از تمام کار، جهله یک روز در سایه می ماند، سپس در آفتاب قرار می گیرد و پس از چهار یا پنج روز به کوره حمل می شود. جهله های آماده شده به آرامی در کوره چیده می شوند و پس از اتمام کار، سرِ کوره را با گل اندود کرده و سپس برای یک ساعت آتش کوره را زیاد می کنند تا جهله ها خوب پخته و سفید شود، پس از سرد شدن کوره، گل های اندود شده را می شکنند و جهله ها را از کوره خارج می سازند و چنانچه جهله ای خوب پخته نشده و یا سرخ رنگ شده آن را می شکنند و به مصرف دیگری می رسانند.

کوره

کوره های پخت سفال در میناب شکل بسیار ساده و ابتدایی دارد. برای ساخت کوره ابتدا حفره ای به قطر دو متر حفر می کنند و در زیر آن آتشخانه ای برای سوزاندن هیزم در نظر می گیرند. سفالگران هر هفته یک بار دست ساخته های خود را در کوره می گذارند، سپس کناره و دهانه ی کوره را به وسیله ی ترکیبی از لایه های ورق مانند الیاف درخت خرما به نام « سیس » به اضافه ی گل، که « کرا » نامیده می شود، گل اندود می کنند تا به این ترتیب جلوی هدر رفتن حرارت گرفته شود. جهله ها را در طبقه ی فوقانی می چینند و روی آنها را با ظرف های ضایعاتی و شکسته می پوشانند. سپس در بخش زیرین کوره مقداری هیزم که شامل شاخ و برگ درخت خرماست قرار داده و آتشخانه را روشن می کنند. کوره 4 تا 5 ساعت روشن می ماند سپس خاموش می شود و 24 ساعت پس از خاموش شدن کوره، جهله ها را از داخل آن بیرون می آورند.

اجزای چرخ سفالگری:

سرچرخ:

قسمتی مدور با ترکیبی از گل و پهن الاغ که فوقانی ترین قسمت چرخ سفالگری را تشکیل می دهد.

سه پنج:

فلزی سه شاخه است که در زیر سرچرخ سفالگری واقع شده است و نگهدارنده سرچرخ می باشد.

گلوی چرخ:

این وسیله بخش چوبی و مقاوم کننده ی سرچرخ است و همچنین به محل استقرار چرخ تکیه دارد.

واشر چرخ:

قسمت چرمینی است که نقش واشر را در زیر فلز سه شاخه به عهده دارد و در بین گلوی چرخ قرار می گیرد و مرتب توسط سفالگر چرب می شود تا حرکت چرخش چرخ را تسهیل نماید.

طوق چرخ:

قطعه ای حلبی است که روی ستون و چرخ قرار می گیرد و برای جلوگیری از ترک برداشتن ستون چرخ در اثر فشار سه پنج و سرچرخ کار گذاشته می شود.

ستون چرخ:

از جنس چوب درخت کنار تراشیده می شود و قسمت فوقانی چرخ را تحمیل می کند.

میله آهنی:

به طول چند سانتیمتر به ستون چرخ متصل است.

هاش:

هاش یا آسیاب دستی از جنس سنگ با مخلوط گل و پهن الاغ است که میله ی آهنی روی آن سوار شده و محل چرخاندن چرخ توسط پای سفالگر است.

شانه شتر:

میله ی چرخ، بعد از گذر از سنگ آسیاب، بر روی فرو رفتگی ای قرار می گیرد که درون زمین فرو رفته است و نقش مهمی در چرخاندن صفحه آسیاب دارد.

گشته سوز

« گشته سوز » ظرفی سفالی است که در کارگاه های سفالگری ساخته می شود. مواد اولیه برای ساخت گشته سوز شامل خاک رس و رنگ لعاب می باشد. برای ساخت این وسیله ی سنتی، نخست خاک رس را در حوضچه جمع آوری کرده و به مدت ده روز این خاک را در آب می خیسانند تا ناخالصی ها از آن جدا شود. شستشو و تمیز کردن خاک حدود یک ماه طول می کشد و هنگامی که خاک کاملاً مرطوب شد، گل موجود را لگدکوب می کنند تا به صورت خمیر درآید. خمیر آماده شده را به کارگاه منتقل می کنند. سپس مقدار خمیری که برای یک قطعه « گشت سوز » لازم است را جدا کرده و روی چرخ دستی قرار می دهند و بعد چرخ را به حرکت درمی آورند. در این مرحله است که استاد باید تمام هنر خود را به کار ببرد. بعد از اینکه گشته سوز ساخته شد، استادکار ته آن را به نخ از تخته جدا می کند و پس از کشیدن نقش و نگار، آنرا در آفتاب قرار می دهد تا سفت و محکم شود. سپس 4 تا 5 ساعت گشته سوز را درون کوره قرار می دهند و پس از رنگ آمیزی، آنرا وارد بازار فروش می کنند. گشته سوز هم در دکوراسیون منزل استفاده می شود و هم در آن گشته و اسپند می سوزانند.

ب) صنایع دستی نخیلاتی

وجود نخلستان های وسیع در میناب موجب شده است بیشتر صنایع دستی که وارد پنج شنبه بازار می شود، نخیلاتی باشد. شیوه ی کار این هنرمندان از این قرار است که ابتدا شاخه های جوان و زاید درخت خرما را هرس نموده و پس از تبدیل نمودن به نوارهای باریک، مدتی آنها را در آفتاب قرار می دهند تا خشک و زرد رنگ شود. سپس این رشته ها را در آب می خیسانند تا خوب نرم و انعطاف پذیر شود. محصولی که به دست می آید در واقع ماده ی اولیه و اصلی تولید و ساخت و بافت انواع فرآورده های حصیری را تشکیل می دهد و متناسب با نوع محصولی است که قصد ساخت و تولید آن را دارند، از انواع خاصی استفاده می کنند. در اینجا بعضی از صنایع نخیلاتی میناب معرفی می شوند.

گُوزن

« گُوزن » نوعی بادبزن دستی است که آن را از برگ های نازک وسط درخت خرما درست می کنند و همانطور که از اسمش بر می آید برای باد زدن در تابستان ها از آن استفاده می شود. این بادبزن دارای دسته ای است که استفاده از آن را آسان می کند. برای زیبایی این بادبزن، برگهای درخت نخل را جداگانه به رنگ های مختلف در می آورند. زحمت بافتن بادبزن بیشتر با خانم هاست و به شکل صفحه ی مربعی شکل از لبه ی جلو شروع به بافت می شود. طریقه ی بافت بادبزن مانند « تک » است و شکل بافت آن به صورت هفت و هشت کنار هم قررا می گیرند، به این ترتیب که اول پیش را شنگ می زنند یعنی به رشته های باریک در می آورند، سپس این رشته ها را با هم می بافند و با استفاده از برگ های رنگی که در میانه به کار برده می شود، شکل های مختلفی پدید می آید که اغلب از دو گوشه شروع شده و در وسط به یک شکل لوزی می رسد و در آخر هم به گوشه ها ختم می شود. وسایل مورد نیاز برای ساخت گُوزن، برگ درخت نخل، انواع رنگ های شیمیایی ( در گذشته مینابیان از مواد موجود در طبیعت، مانند ریشه ی درختان، برای ساخت انواع رنگ ها بهره می بردند. ) برای رنگ آمیز برگ ها، چوب خشک، تراشیده و صاف شده ی درخت نخل می باشد.

کفست ( قفس: مچکی: mečaki )

یکی دیگر از صنایع حصیربافی که با استفاده از ساقه ی خوشه ی نخل درست می شود، « قفس » نام دارد. قفس، محفظه ای است که برای نگهداری مرغ ها و پرندگان در هنگام شب از گزند حیوانات گوشتخوار استفاده می شود. همچنین به عنوان وسایل تزئینی در منزل نیز آویزان می شودو این وسیله تقریباً به شکل بیضی و با استفاده از اسکلت چوبی ساق نخل به نام « پنگ » (31) ( pang ) از پایین به بالا ساخته می شود. برای درست کردن این وسیله پنگ ها را از درخت نخل جدا کرده و سپس هر یک از آنها را نصف نموده و یک شبانه روز در آب خیس می نمایند و سپس در آفتاب قرار می دهند تا خشک و آماده بافتن شود. برای این منظور ابتدا یکی دو گل را می بافند سپس بدنه ی آن که « ترکه » نامیده می شود را درست می کنند تا قفس چهره ی خود را نشان دهد. در پایان کار یازده های پنگ ها را به صورت بند چیلکی می پیچند و در کنار درب قفس وصل می نمایند. برای درب قفس یک محافظی از پنگ به شکل دایره ای درست می کنند تا مرغ ها در آن آسوده باشند. در این هنگام قفس مورد نظر آماده است و برای فروش به پنج شنبه بازار برده می شود. چون در ساخت قفس تنها از پنگ استفاده می شود، فاقد رنگ است ولی دارای شکلی خاص است که معماری مشبک آن زیایی خاصی به آن می دهد.

تولک

« تولک » سبدی است گرد، دسته دار و کوچک که برای جمع آوری محصول خرما، رطب چینی و پامغی چینی ( خمل چینی ) به کار می رود. شخصی که برای چیدن خرما یا انبه از درخت بالا می رود، این سبد را همراه خود بالا برده و محصول تازه را درون آن ریخته و به پایین می آید. این سبد حالت زنبیل کوچکی دارد که دسته ای برای گرفتن دارد. تولک را از برگ های نازک وسط درخت خرما به نام « مرو » در اندازه های مختلف می سازند. برای ساختن تولک، ابتدا بل تولک از برگ شاخه های جوان نخل که رنگ آن سفید رنگ است و به آن « مرو » گویند بافته می شود. برای بافت بل تولک برگ های درخت نخل ( پیش piš ) را در مجاورت نور خورشید قرار می دهند تا کمی خشک شود. آنگاه برگ ها را از شاخه جدا می کنند و آن را ریشه می نمایند ( به اصطلاح محلی میال و خوش می نمایند ). سپس این رشته ها را خیس کرده و بل را می بافند و از حاصل آن نوارهای کم عرضی را به وجود می آورند. این بل را با بندی از درخت نخل که به آن « دوز » گفته می شود به اندازه های مختلف درمی آورند. طریقه ی بافت تولک بدینگونه است که اوّل با استفاده از برگ نخل ( پیش ) نوارهایی به عرض 5 تا 7 سانتیمتر که در اصطلاح مینابی به آن « بل » گفته می شود آماده می گردد. این نوارها کنار هم دوخته می شوند و به شکل تولک ( = سبد ) در می آیند.

تک

« تک » نوعی زیرانداز یا فرش است و از جمله مهمترین صنایع دستی میناب به شمار می ورد که از گذشته های بسیار دور در این شهر رواج داشته است. این فرش زبر و خشک بوده و از برگ درخت خرما ( پیش= piš ) ساخته می شود. تک هم برای فرش کردن منزل و هم برای انداختن بر روی پشت بام استفاده می شود. در گذشته و به دلیل وجود نخلستان های وسیع و رویش گیاهانی به نام « داز » ( dāz ) و « پیزگ » ( pizg ) مردمان میناب به بافت انواع گوناگون محصولات حصیری بسته به نیاز مبادرت ورزیده اند. هم اینک نیز صنعت حصیربافی ( تک ) از جمله رشته های فعال و پر رونق صنایع دستی شهرستان میناب است. برای ساخت حصیر ابتدا شاخه های جوان و اضافه ی درخت خرما را در هنگام چیدن میوه قطع کرده و سپس برگ های آن را به شکل نوارهای باریک درآورده و در نور مستقیم آفتاب خشک می کنند. برگ ها پس از خشک شدن به رنگ کرم در می آیند و پس از آن، برگ ها را آب قرار داده تا نرم و انعطاف پذیر شوند و هنرمند بتواند از آن ها در ساخت حصیر بهره ببرد. بافنده ی حصیر، پیش ها را یکی پس از دیگری در لابه لای هم قرار می دهد. از هم به پیوستن پیش ها زیراندازی فرش مانند ساخته می شود. تک ( زیر انداز ) در پنج شنبه بازار میناب به فروش می رسد. تک موارد استفاده ی زیادی دارد از جمله: فرش زیرپائی، روپوش برای خانه های کپری، پوشش برای خانه های حصیری، حصیر نیز از علف سیخ مانندی به نام « پیزگ » بافته می شود. این علف ار زمین های شوره زاری که آب به صورت چشمه از آن خارج می شود، می روید.

جانمازی

« جانمازی » زیرانداز و یا سجاده ای است که از گیاهی نرم به نام « مور » ساخته می شود. این گیاه به طور خودرو در کنار جوی آب سبز می شود. رنگش سبز است و گاهی ارتفاعش به چند متر می رسد. این گیاه بدون برگ و خار است و ساقه ای بسیار نرم و ظریف دارد. ساخت جانمازی به اینگونه است که: نخست مور ( گیاه ) را از محل جوی آب جدا کرده و بر روی زمین و در مجاورت نور خورشید قرار می دهند تا رنگ آن زرد شود؛ آنگاه با رنگ های مخصوصی که زنان هنرمند میناب خود آنهار ا درست می کنند، مورها را به رنگ های گوناگون در می آورند و مدتی در آب می خیسانند؛ بعد از اینکه به خوبی نرم و آماده ی کار شد، با استفاده از نخ به صورت تار و پود، آنها را به هم می بافند تا جانمازی و زیراندازی ظریف ساخته شود. این زیرانداز معمولآً برای جانماز و یا به عنوان زیرانداز مهمان استفاده می شود. این صنایع دستی بیشتر در روستاهای: بهمنی، تالار ( طالار )، محمودی مرکزی، چلو و دیگر روستاهای میناب رواج دارد.

سواس

« سواس » یکی دیگر از صنایع دستی نخیلاتی میناب و نوعی پاپوش و پای افزار بوده که به جای کفش استفاده می شود؛ بافتن آن به تبحر زیادی نیاز دارد. سواس را از لیف درخت خرما که آنرا « سیس » ( sis ) می گویند و گیاهی به نام « داز » درست می کنند. برای ساختن سواس برگ های کوچک « پاجوش » ( دمیل ) را جدا کرده و در مقابل آفتاب قرار می دهند تا خشک شود و بعد آن را می کوبند تا رشته رشته و نرم گردد. در ادامه سیس و داز را خیسانده و می کوبند و مقداری را برای چله و تار به صورت فشرده می تابند و مقداری را نیز نیمه تاب و در واقع به عنوان پود تهیه می نمایند؛ بافت توسط این تار و پود صورت می گیرد و برای محکم کردن سواس به پاها هم از طنابی به همین جنس استفاده می شود. در مرجله بعد برگ های رشته رشته را هم سطح کف پا می بافند. برای اینکه برگ های بافته شده محکم و سفت شوند، در هنگام بافتن هر مقدار که بافته شود با دست فشار می دهند تا فشرده شود. این پاپوش هم سطح کف پا ساخته می شود و لذا هر طرف آن را بندی می گذارند و این بندها پشت پا جای می گیرد و خیلی محکم و زبر است و در کارهای کشاورزی و باغداری از آن استفاده می کنند. نحوه بافت سواس چنین است که: ابتدا با چهار تار فشرده الیاف که شامل دو رشته در قسمت میانی و دو رشته در طرفین است شروع می شود؛ پود را از میان تارها عبور می دهند و انتهای این پود به زیر کار هدایت می شود؛ بعد از اتمام مرحله ی پودگذاری و طی کردن تمامی طول چله به وسیله ی پود، بافنده همچنان یک سر چله ها را در دست و سر دیگر را به شصت پای خود قلاب کرده است و نخ های میانی را با قدرت تمام می کشد تا پودها، به هم فشرده و کاملا سفت شوند؛ بیشتر مواقع برای اینکه این فشردگی به نهایت خود برسد، همراه با کشش، عمل کوبیدن این پودها هم صورت می گیرد تا پیوستگی در بین الیاف بیشتر ایجاد شود و مقاومت لازم برای ایجاد کف سواس را داشته باشد. بعد از اینکه قسمت کف سواس که قسمت اصلی پاافزار است، آماده شد، برای بستن آن به پا در جاهای مشخص شده طناب ها را وصل می نمایند و آماده ی پوشیدن می شود.
نمونه ی دیگری از سواس با لاستیک اتومبیل برای کف و لیف های خرما برای بند ساخته می شود. شکل دیگری از این نوع پاپوش « کپ کاپ » نام دارد که از معروفترین آنهاست و خانم ها می پوشند.

کپ کاپ

« کپ کاپ » یا « کپکپو » نوعی پاافزار چوبی است که در حقیقت نامش از آهنگ قدم برداشتن شخص با این پاپوش گرفته شده است. این نوع کفش با استفاده از انواع چوب های ساج، چوب شاه تخته یا تخته شاه، تخته ملیباری، چوب کنار، چوب کهور و … تولید می شده است.
برای ساخت این پافزار، تولید کنندگان در ابتدا با در نظر گرفتن طرح اولیه و اندازه ی مورد نظرشان، فرم اصلی را به وسیله ی ارّه از چوب مصرفی جدا می کردند و سپس به وسیله ی ابزارهای ساده ی دستی، قسمت های پاشنه و رویه ی آن را فرم می دادند و در مرحله های بعد به وسیله ی ارّه های ساده بر روی قسمت های کفی، نقش و نگارهای ظریفی ایجاد می کردند و سمت تحتانی را با دو برجستگی در جلو و عقب به عنوان پاشنه باقی می گذاشتند و در قسمت رویه نیز یک زائده ی میخی شکلی که در بین انگشتان پا و شصت قرار می گرفته، ایجاد می شده است. در گذشته از یک طرف بر طبق عادتی که ایجاد شده بود و از طرفی دیگر چون تمامی کوچه ها و گذرگاه ها شنی و گلی بودند، قسمت تحتانی این دمپایی، کمکی بوده است برای بهتر راه رفتن و ایجاد ایستایی بیشتر برای فرد.

پی‌نوشت‌ها:

1. کارشناس ارشد زبان و ادبیات فارسی، مدرس و سرپرست دانشگاه پیام نور سیریک هرمزگان و سرگروه زبان و ادبیات فارسی اداره ی کل آموزش و پرورش استان هرمزگان.
2. بیگدلی، محمدرضا: « نوروز و دیگر جشن های باستانی فروردین ماه »، ماهنامه ی حافظ، شماره ی 26، آخر اسفند 1384، ص 13.
3. فره وشی، بهرام: جهان فروری: بخشی از فرهنگ ایران کهن، تهران، دانشگاه تهران، 1355، ص 43.
4. طهماسبی، طغرل: « نوروز، پیر برنای جاوید »، مجله ی حافظ، شماره ی 26، آخر اسفند 1384، ص5.
5. روایت کننده: خیری ذاکری، 65 ساله، خانه دار، ساکن روستای محمودی میناب.
6. گِشتِه: یک نوع بخور است که برای معطر کردن اتاق و لباس به کار می برند. این بخور نزد اعراف و مردم جزایر خلیج فارس مورد استفاده است. منبع ( دژگانی، فاطمه: قشم، نگینی بر خلیج فارس، تهران، سیروان، 1384، ص 235.
7. پوچ: خرده های یک نوع چوب معطر به نام عود که موقع بریدن یا رنده کردن آن باقی می ماند؛ این ماده ی گران قیمت و خوشبو را از هند می آورده اند.
8. لوبن: یک نوع صمغ درختی خوشبو است.
9. به عطر گل محمدی بنت سودان می گویند.
10. نوعی دانه های ریز مانند بادام کوهی است.
11. دژگانی، فاطمه: قشم نگینی بر خلیج فارس، تهران، نشر سیروان، چاپ دوم، 1387، ص 236.
12. یک نوع حیوان شکاری است که کباب آن بسیار لذیذ و معروف است و شاعران این دیار در اشعار خود از آن یاد کرده اند؛ به عنوان مثال محیا، شاعر قرن پانزدهم هرمزگان می گوید:
چه خوش باشد هوای بنگر بیخ
کباب پازنان باشد سر سیخ
شکار افکنده محیا با رفیقان
به ست اربعین و الف تاریخ
( سعیدی، سهراب: شیرین تر از قند، قم، دارالتفسیر، 1388، ص 85 ).
13. طهماسبی، طغرل: « نوروز، پیر برنای جاوید »، مجله ی حافظ، شماره ی 26، آخر اسفند 1384، ص5.
14. سعیدی، سهراب: فرهنگ مردم میناب، تهران، ائلشن، 1386، ص 362.
15. سایبانی، احمد: فین بندرعباس، با مقدمه ایرج افشار، تهران، همسایه، 1382، ص 123.
16. بلوکباشی، علی: نوروز جشن نوزایی آفرینش، تهران، انتشارات دفتر پژوهش های فرهنگی، چاپ دوم، 1380، ص 89.
17. Garoom Zangi.
18. « شه لهنگ » یعنی پا و گام بلند؛ در اینجا کنایه از سد کردن راه است.
19. نقل قول به مضمون از افادات شفاهی آقای حسن سعیدی، 79 ساله، ساکن روستای محمودی میناب.
20. نقل قول به مضمون از افادات شفاهی آقای عباس جنگجو، 60 ساله، ساکن روستای احمد آباد میناب.
21. هینلز، پیشین، ص 175.
22. هینلز، پیشین، ص 173-174.
23. در این راستا از معتمدان محلی تحقیق شد که تعدادی عبارتند از: حسن سعیدی، 79 ساله، ساکن روستای محمودی؛ جهانگرد ذاکری، 60 ساله، ساکن روستای گورزانگ؛ آقای مشهدی حسین ذاکری، 74 ساله، ساک روستای تمبک.
24.کُنار همان درخت سدر است.
25. پیشدادفر، فرخنده: فرهنگ مردم در توجان، بندر عباس، سپاهان، 1382، ص 212.
26. « کهور » درختی است که تنومند می شود و از چوب آن در صنعت لنچ سازی و تولیدات چوبی استفاده می گردد. از ریشه ی این درخت وافور می سازند. ( سعیدی، سهراب: فرهنگ مردم میناب، تهران، ائلشن، 1386، ص 212 ). « گلشوار » نام یکی از روستاهای بخش مرکزی میناب است.
27. این درخت کُنارِ مقدس، در نزدیکی کُنار زادمحمود و کُنارپچنگی قرار دارد به طوری که حدود این سه درخت مانند مثلث قائم الزاویه است. این کهور بر خلاف مکهورهای دیگر خیلی بلند است ( حدود دوازده متر ) و بسیار پهن و سایه دار و سبز است. ( پیشداد فر، پیشین، ص 229 ).
28. « چیچغ » درخت تمبر هندی است. این درخت بومی آسیا و مناطق گرمسیر آفریقا است. در هرمزگان نیز این درخت می روید. تکثیر آن از طریق بذر است. ریشه های دور بذر، برگ ها و میوه ی آن طعم ترش دارد. از ثمر آن به عنوان چاشنی غذا استفاده می شود. ( به نقل از گفته های آقای مهندس غلام سعیدی، کارمند ایستگاه تحقیقات کشاورزی میناب ).
29. درخت کهور ملاجماتی در روستای ملاجماتی از توابع بخش مرکزی میناب قرار دارد؛ اما کهور شاه غیب در روستای درتوجان هرمزگان است.
30. این درخت توج که به نام صاحبش معروف است، در روستای درتوجان هرمزگان قرار دارد.
31. پنگ چوبی است که از پائین خوشه خرما و از بالا به داخل سرنخل متصل است.کتابنامه : 
1. اصفهانی، راغب: مفردات الفاط القرآن، ترجمه ی غلامرضا خسروی حسینی، تهران، کتاب فروشی مرتضوی، بی تا.
2. باهر، حسین: « نکاتی پیرامون جنّ » ( مجموعه مقالات داخلی ماهنامه حافظ، شماره 46، آبان و آذر 1386.
3. بلوکباشی، علی: نوروز جشن نوزایی آفرینش، تهران، انتشارات دفتر پژوهش های فرهنگی، چاپ دوم، 1380.
4. بیگدلی، محمدرضا: « نوروز و دیگر جشن های باستانی فروردین ماه »، ماهنامه ی حافظ، شماره ی 26، آخر اسفند 1384.
5. پیشدادفر، فرخنده: فرهنگ مردم در توجان، بندرعباس، سپاهان، 1382.
6. دژگانی، فاطمه: قشم، نگینی بر خلیج فارس، تهران، سیروان، چاپ دوم، 1387.
7. دهخدا، علی اکبر: لغتنامه، تهران، گلشن، 1341.
8. سایبانی، احمد: فین بندرعباس، تهران، همسابه، 1382.
9. سعیدی، سهراب: فرهنگ مردم میناب، تهران، ائلشن، 1386.
10. سعیدی، سهراب: ترانه های چوپان ( شروه ها، دو بیتی ها و اشعار مردمی میناب )، قم، انتشارات موعود اسلام، 1387.
11. ___: لالایی، بازی ها و سرگرمی های میناب، تهران، ائلشن، 1386.
12. ___: شیرین تر از قند، قم، دارالتفسیر، 1388.
13. ___: صنایع دستی و پنج شنبه بازار میناب، قم، دار التفسیر، 1387.
14. طبرسی، ابوعلی فضل بن حسن: مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ترجمه ی علی کرمی، تهران، فراهانی، 1380.
15. طهماسبی، طغرل: « نوروز، پیر برنای جاوید »، مجله ی حافظ، شماره ی 26، آخر اسفند 1384.
16. فره وشی، بهرام: جهان فروری: بخشی از فرهنگ ایران کهن، تهران، دانشگاه تهران، 1355.
17. میرسلطانی، سیدمحمد: داستان هایی از جنّ، قم، فخر دین، 1388.
18. نعیمی، منصور: فرهنگ جامعه هرمزگان، انتشارتات جی بل، بندرعباس، 1386.
19. هینلز، جان راسل: شناخت اساطیر ایران، ترجمه محمدحسین باجلان فرخی، تهران، اساطیر، 1384.
منبع مقاله : 
خیراندیش، عبدالرسول، تبریزنیا، مجتبی؛ ( 1390 )، پژوهشنامه خلیج فارس ( دفتر سوم )، تهران: خانه کتاب، چاپ اول

به نقل از https://rasekhoon.net

Visits: 416

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا