محرّم رجبی| پژوهشگر https://bandarvadarya.pmo.ir/
مردم، در هر منطقه از کشور که زندگی میکنند، آیینها، مراسم و باورهایی دارند که متاثر از محیط زندگی آنهاست. شاید آیینها و باور مردم کویرنشین با مردمی که در دامنهی کوهها زندگی میکنند، متفاوت باشد.
مردم ساحلنشین هرمزگان نیز چون در کنار دریا زندگی میکنند و هر روز با آن سر و کار دارند، با این آبیِ پهناور انس و الفتی دیرینه دارند. دریای بخشنده روزی آنها را فراهم میکند و آنها سختکوشی و بخشندگی را از دریا آموختهاند. بنابراین آیینها، باورها و ضربالمثلهای رایج در این ناحیه متاثر از دریاست.
مردم ساحلنشین هرمزگان نیز همچون دیگر مردم ایران در حین گفتوگو و ارتباط با دیگران در گفتههای خود از ضربالمثل استفاده میکنند. بعضی از ضربالمثلهای رایج در گویش بندری نیز متاثر از دریاست. در آنها از دریا و یا از اصطلاحاتی استفاده میشود که به دریا ارتباط دارد. گاه دیده شده است که یک ضربالمثل فارسی با همان شکلی که در زبان دیگر مردم جاری است به کار میرود. برای مثال، اگر ثروتمندی ضرر کند، به جای اینکه بگویند از مال او چیزی کم نمیشود، میگویند: ز دریا کم نگردد کوزهی آب.
اما بهطور کلی ضربالمثلهایی را که در استان هرمزگان بهویژه در بین ساحلنشینان به کار میرود، میتوان به دو گروه تقسیم کرد: گروه اول ضربالمثلهایی که فارسی هستند و در جایجای این خاک پهناور بر زبانها جاری است و تنها در استان هرمزگان رنگ و بوی محلی به خود گرفتهاند و با گویش بندری ادا میشوند که شکل فارسی آن را در «امثال و حکمِ» علامه دهخدا میتوان یافت. به عنوان مثال: دریا با لو سَغ نجس نابو. Low saq najes nàbu) (deryà bà که ترجمه فارسی آن این است: دریا با دهان سگ نجس نمیشود. (کی شود دریا به پوزِ سگ نجس) این ضربالمثل در همه جای ایران به کار میرود و در کتابهای امثال نیز دیده میشود.
گروه دوم ضربالمثلهایی است که خاص سواحل جنوب و استان هرمزگان است و کم و بیش از زبان سالخوردگان شنیده میشود. در این ضربالمثلها از لغات و اصطلاحاتی مانند: انکاس، بوم، تیو و… استفاده میشود که خاص دریا و مردم این خطه است. به عنوان مثال: مِثِ هُوْوِ پُوْوِنْ (mese-howe-powen) که ترجمه فارسی آن این است: مانند آب سفره ماهی است. این ضربالمثل خاص ساحلنشینان خلیج فارس است و شاید این ضربالمثل در هرمزگان بیشتر استفاده شود.
در اینجا، برای پرهیز از اطناب، فقط به ضربالمثلهایی میپردازیم که خاص مردم سواحل هرمزگان است.
«اَبو تهِ دِریا بِرَیْ، پات تر نَبوت؟ Abu`-tahe-derya`-berey-pa`t-tar-nabu`t))فارسی: آیا میشود ته دریا بروی و پایت خیس نشود.» (قتالی، ۱۳۸۶، ص ۴۴)
کنایه از انسانی است که در میان افرادی قرار میگیرد که فاسدند و به گناه آلوده هستند و ممکن است که کمال همنشینی در او اثر کند و او نیز به گناه آلوده شود و چنانکه آلوده هم نشود، در معرض تهمت قرار میگیرد. پیامبر اسلام نیز ما را از اینگونه اماکن بازمیدارد و میفرماید: «از مکانهای تهمت اجتناب کنید.» (احیاءالعلوم غزالی، نقل از قتالی، ۱۳۸۶، ص ۴۵)
«اُمبُگوی ناخدا مَدِی، بُگو بَخشُم مَدِی.(Ombogu`y-na`xoda`-madi-bogu`-baxs`om-madi)فارسی: به من بگویید ناخدامحمد، اگر سهمم هم ندادی اشکالی ندارد.» (قتالی، ۱۳۸۶، ص ۱۱۰)
در گذشته جاشوها و ملوانانی بودند که بر روی کشتیهای بادبانی کار میکردند و از آنجایی که ناخدا همیشه رهبری کشتی را برعهده داشت، همه آرزو داشتند یک روزی ناخدا شوند و دوست داشتند که آنها را ناخدا صدا بزنند. به طور کلی همیشه افرادی هستند که دوست دارند القاب بزرگی داشته باشند. برای مثال بعضی دوست دارند که آنها را رئیس، مهندس و… صدا بزنند، حتی اگر منافع مالی هم به دنبال نداشته باشد. مثال: دلم خوش است که خودم ناخدا و زنم، زن ناخداست.
«شکستهبالتر از من میان مرغان نیستدلم خوش است که نامم کبوتر حرم است» (دهخدا، نقل از: قتالی، ۱۳۸۶، ص ۱۱۰)یا: «دلم خوش است زنِ بیگم با آنکه کمتر از سگم». (دهخدا، ۱۳۷۴، جلد۲، ص ۱۰۲۷)
«اَنکاس هَم بَه سَر اَرَیت هم بَه پا. Anka`s-ham-ba-sar-araeyt-ham-ba-pa`))فارسی: ماهیِ مرکب، هم بهطرف سر حرکت میکند هم بهطرف دم.
کنایه از کسی است که بسیار مکار و با تدبیر است و به خوبی میتواند خودش را از خطر برهاند.ماهیِ مرکب کیسهای پر از مادهای غلیظ و سیاهرنگ دارد. هر زمان که توسط ماهیهای شکارچی مورد تعرض قرار میگیرد، مقداری از آن ماده را در آب دریا پخش میکند و همین که آب اطراف او کدر شد، از سمت دم خودش حرکت میکند و خود را از خطر دور میسازد.» (قتالی، ۱۳۸۶، ص ۱۱۳) به همین علت افراد مکار که با حیله و تدبیر خود را از مهلکه میرهانند، به انکاس (ماهیِ مرکب) تشبیه میکنند.
«بوم نَه هُوْ نَکِردِن. (B́um-na-how-nakerden)فارسی: بوم (کشتی) را به آب میاندازد.» (همان، ص۱۱۶ )بوم، نوعی موتور بزرگ با ظرفیت بالاست و در گذشته برای به آبانداختن آن نیاز به افراد زیادی بود و همینطور نیاز به وقت زیادی هم داشت. ممکن بود چند روز طول بکشد تا آن را به آب بیندازند و این ضربالمثل کنایه از فردی است که برای انجام یک کار کوچک، فرصت زیادی را طلب کند و به تنهایی از پس آن برنیاید. «در بندر خمیر این ضربالمثل زمانی به کار میرود که پسر و یا دختر مسنّی در تدارک عروسی باشد.» (همان، ص ۱۶۲)
«تِفاقِ دِریا به کوه اَکَهِت، تِفاق کوه به دریا ناکَهِت.(Tefa`ke-derya`-be-ku`h-akahet-tefa`ke-ku`h-be-derya-`nakahet)فارسی: سر و کار دریا به کوه میافتد ولی سر و کار کوه به دریا نمیافتد.» (همان، ص ۲۳۵) در این ضربالمثل کوه ثابت است و از جایش حرکت نمیکند ولی دریا به خاطر جزر و مد حرکت میکند. اگر کوهی نزدیک ساحل باشد، در زمان مدّ دریا به آن نزدیک میشود و میتوان نظیر این ضربالمثل دانست: «کوه به کوه نمیرسد ولی آدم به آدم میرسد.» این ضربالمثل را در مقام گله و شکایت از کسی که فکر میکند به دیگران احتیاج پیدا نمیکند، میآورند و میگویند که انسانها محتاج یکدیگرند و کسی که ممکن است اظهار بینیازی کند، یک زمان فرا میرسد که نیازمند کمک دیگران میشود. و گاه هم در مقام تهدید میآورند، مانند: گذر پوست به دباغخانه میافتد.در ضربالمثل بالا دریا به خاطر پویایی میتواند کنایه از آدمی باشد.
«جای سُختَهدِلون سُواحِلِن.Ja`y-soxtadelu`n-sova`Helen)) فارسی: جای سوختهدلان، سواحل است.»منظور از سواحل، ساحل تانزانیا، بربره، زنگبار و داراسلام در آفریقاست که اغلب ناخدایان قدیمی با کشتیهای بادبانی از بندر لنگه، بندر کنگ، بندر خمیر، جزیره قشم و بندر عباس به سواحل آفریقایی میرفتند. سفر دور و دراز و طاقتفرسا بوده است و ماهها به طول میانجامیده و فقط در سال یکبار اتفاق میافتاده است. این ضربالمثل حکایت از این دارد که در گذشته کسانی که از پدر، مادر و یا خانواده قهر میکردند یا در عشقی شکست میخوردند، به سواحل آفریقا میرفتند و همانجا ساکن میشدند و دیگر برنمیگشتند. (همان، ص ۲۳۵) این ضربالمثل برای کسانی به کار میرود که از موضوعی افسرده شدهاند و برای فراموشکردن آن موضوع به مکانی دوردست سفر میکنند.
«چا لُوْوِ دِریا اِشکَندِ. Ca`-lowe-derya`-es`kande))فارسی: چاه لب دریا کنده است.» (همان، ص ۲۷۴)کنایه از کار بیهوده انجامدادن است، زیرا در سواحل جنوبی ایران که آب دریا شور است، چنانچه چاه کنده شود به آب شور میرسند. آب شور در دریا فراوان است و نیازی به چاهکندن نیست و میتوان نظیر، آب در هاونکوبیدن و آب به غربالکردن دانست.
«چِهمِش مِثِ دِریان.(Cehmes`-mese-derya`n)فارسی: چشمش مانند دریا شور است.» (همان، ص ۲۸۷)این ضربالمثل کنایه از چشم شوری و چشم زخم است. یعنی چشم او مانند دریا شور است. مردم ساحلنشین هرمزگان به چشمزخم اعتقاد دارند و برای اینکه چشمزخم را خنثی کنند، بطریهای آب دریا بر سردرِ حیاط بعضی خانهها و مغازهها میگذارند. آنها معتقدند که چون آب دریا شور است، دیگر چشمزخم نمیتواند آنجا کارساز باشد.
«خدا اَدِت اَگَ ناخدا نَگِرت.Koda`-adet-aga-na`xoda`-nageret))فارسی: خدا میدهد اگر ناخدا نگیرد.» (همان، ص ۳۰۹)کنایه از این است که شخص بزرگی چیزی را میبخشد اما زیردستان از دادن آن امتناع میکنند. مانند: «شاه میبخشد، شیخعلیخان نمیبخشد.» (دهخدا، ۱۳۷۴، ص ۱۰۱۲)در گذشته گروهی از جاشوها که وضعیت مالی خوبی نداشتند و مجبور بودند برای صید مروارید به همراه ناخداها بروند و برای آنها کار کنند، هرچه مروارید روزی آنها میشد و به قول خودشان خدا به آنها میداد، مجبور بودند که به ناخدا ببخشند. ناخدا همه مرواریدها را میگرفت و مبلغ ناچیزی به آنها میداد.
«دِریا هُو پُر و اوغار ایشَن. (Deryá- how-por-o-owq́areyśan)فارسی: دریا جزر و مد دارد.» (مصاحبه با غلام کهورینژاد)کنایه از فراز و نشیب زمانه است. همانطور که دریا همیشه در حال جزر و مد است (گاه آب بالا و گاه پایین است) زندگی نیز پرفراز و نشیب است و همیشه ثابت و یکسان نیست. چنانچه کسی از روزگار شکایت کند که دچار مشکل شده است، این ضربالمثل را به کار میبرد.روزگار است اینکه گه عزت دهد گه خوار دارد.قتالی نیز این ضربالمثل را اینگونه ذکر کرده است:دِریا هُو پُر و هُو خالی اِشَ.Derya`-how-por-o-how-xa`li-es`a)) (قتالی، ۱۳۸۶، ص ۳۶۳)
« دِریایْ سَلامَه یَک گُرُوهَکِ پاشِن. derya`y-sala`ma-yak-goru`hake-pa`s`en)فارسی: دریای سلامه تا قوزک پای اوست.» (قتالی، ۱۳۸۶، ص۳۶۳)کنایه از آدم چربزبان و دروغگوست. وقتی میخواهند نهایت دروغگویی کسی را برسانند، این ضربالمثل را به کار میبرند. گویا شخصی ادعا کرده که وقتی در دریای سلامه ایستادم، آب دریا تا قوزک پای من بود.دریای سلامه بین آبهای تنگه هرمز و حد فاصل جزیره لارک در ایران و راْس المسندام در کشور عمان و جزیره غنم در امارات واقع است. تنگهای که به دلیل عرض کم آن فقط لنجها و جهازهای کوچک از آن عبور میکنند، ولی کشتیهای بزرگ قادر نیستند از آن بگذرند. دریای سلامه دریایی است دارای عمق زیاد و به رنگ سیاه. شناورهایی که از طرف جزیره لارک به طرف عمان و امارات در حرکتاند باید از این مسیر عبور کنند. (ر.ک. دژگانی، به نقل از قتالی، ۱۳۸۴، ص ۳۶۳)
قتالی در صفحه ۷۷۴ این ضربالمثل را به گونهای دیگر نیز میآورد: «هُوْوِ دِریا یُک گُروهک پاشِن. (How-derya`-yak-goru`hake-pas`en)آب دریا تا مچ پای اوست.»مصیّب بقاپور این ضربالمثل را اینگونه میداند: «هُوِ دِریا یَکَمِ پاشِن How-derya`-yakame-pa`s`en))آب دریا تا قوزک اوست.» و کنایه از شیادی، دروغگویی و مال مردمخوری است.
«دَشتی چه اَدونت از حال کَشتی. Das`ti-c`e-adu`nt-az-ha`le-kas`ti))فارسی: صحرانشین از وضعیت کشتی چه آگاهی دارد.»(قتالی، ۱۳۸۶، ص ۳۷۵)یعنی باید هر کاری را به کاردان سپرد و کسی که در زمینهای آگاهی ندارد نباید در آن زمینه اظهارنظر کند همانگونه که صحرانشین که کشتی را ندیده است از سکان و دیگر اسباب کشتی چیزی نمیداند؛ پس نمیتواند در مورد کشتی اظهارنظر کند. مانند: «کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها.» (خرمشاهی، ۱۳۷۱، ص ۹۱)
«صَلاح از ناخدا وُ مِیل بَه جاشو. فارسی: با مصلحت ناخدا و میل ملوان است. کنایه از شور و مشورت در کارهاست.» (قتالی، ص ۴۸۵)اگرچه فرمانده کشتی ناخدا بوده است و باید دستورات او را اجرا میکردند، ولی در جاهایی که دچار مشکل میشدند باید مشورت میکردند و جاشوها و ملوانان هم نظر خود را اعلام میکردند.در اسلام نیز دربارهی مشورت تاکید زیاد شده است، از جمله «کسی که با مردان مشورت کند، در عقلهای آنان شریک میشود.»(همان، ص ۴۸۵)
«کشتی هووغن وا هم اَرَیت. کشتی هم جِرادون وا هم نارَیت.(Kas`ti-havoqon-va`-ham-arayt-kas`ti-ham-jera`don-va`-ham-na`rayt)فارسی: کشتیِ هووها با هم میرود ولی کشتیِ جاریها با هم نمیرود. کنایه از ناسازگاری بین دو فرد است.» )سعیدی، ۱۳۸۶، ص ۸۶) هووها میتوانند با هم سازگاری داشته باشند ولی جاریها با همسازگاری ندارند. چون در گذشته کشتیها سفرهای دور و دراز را در پیش میگرفتند سعی میکردند که با هم حرکت کنند تا در دریا تنها نباشند و چنانچه مشکلی برایشان پیش آمد، مثلا دچار توفان شدند یا کشتیشان آسیب دید و یا آذوقه تمام کردند بتوانند از یکدیگر کمک بگیرند.قتالی این ضربالمثل را اینگونه آورده است: «جِهاز هَووغون به یَک دِریا اَزَنت، جِهاز هم جَرادون نَه.»(Jeha`ze-havu`qun-be-yak-derya`-azanet-jehaze-hamjara`dun-na)کشتیِ هووها با هم به یک دریا میرود ولی کشتیِ جاریها با هم نمیرود. مانند: «رخت دو هوو به یک صندوق میرود، آب دو جاری به یک جو نمیرود.» (قتالی، ۱۳۸۶، ص ۲۶۹)
«لِنگِرِش سُنگِینِن. Lengeras`-sanginen))فارسی: لنگرش سنگین است.» (همان، ص ۶۰۳)کنایه از آدم تنبل و کسی است که دیر میجنبد و با تنبلی از جایش حرکت میکند. کشتیهای بزرگ نیز چون لنگرشان سنگین بود دیر حرکت میکردند.
«ماهی نَه دِریان بیبی نِمِک اَکُتیدِن.Moey-na-derya`n-bibi-nemek-akotiden))فارسی: ماهی هنوز در دریاست مادربزرگ نمک میکوبد. کنایه از [آدم] بسیار عجول است.» (سعیدی، ۱۳۸۶، ص ۹۲)ماهیگیران در گذشته در لنجهای خود نمک داشتند. وقتی ماهی صید میکردند، برای اینکه فاسد نشود به آن نمک میزدند و در ظرف مخصوص نگهداری میکردند. به آن ماهیِ شور گفته میشد و این تنها راه ماندگاری ماهی بود، زیرا وسیلهی دیگری وجود نداشت که از فاسدشدن آن جلوگیری کنند.قتالی این ضربالمثل را اینگونه آورده است: «ماهی در غُبن بیبی فلفل اَکوبِت. Moey-dar-qoban-bibi-felfel-aku`bet))ماهی در قعر دریاست، بیبی فلفل میکوبد! کنایه از این داشته است که هنوز چیزی معلوم نیست طرف برای آن نقشه میکشد.» (قتالی، ص ۶۱۸) مانند: «نه به دار است و نه به بار است.» (دهخدا، ۱۳۷۴، ص ۱۸۴۵)
«مِثِ گارگُپِن.Mese-ga`rgopen))فارسی: مانند ماهی بادکنکی است.»به کسی گفته میشود که صورتی پر و گرد دارد. (همان، ص ۶۵۰)
«مِثِ هُوْوِ پُوْوِنْ. (Mese-howe-powen)فارسی: مانند آب سفرهماهی است.کنایه از بدمزّگی است.» (همان، ص ۶۶۰)وقتی غذایی را بچشند یا چیزی بنوشند که بدمزه باشد، این ضربالمثل را به کار میبرند. مانند: «مثل آب زیپو: چیزی سرد و بیمزه مانند آبگوشت و چای.» (دهخدا، ۱۳۷۰، ص ۱۴۰۰)
«مَگَ زارُ خو تِشگِتِ. Maga-za`ro-xo-tes`gete) (فارسی: مگر زار تو را گرفته است؟ (قتالی، ۱۳۸۶، ص ۶۸۹)زار، یک نوع بیماری روانی است که در بین ساحلنشینان جنوب رایج است و میتوان گفت که برگرفته از نوعی عقاید خرافی آفریقاست. بیشتر جاشوها و آدمهای فقیر به آن مبتلا می شوند. در این بیماری، فرد خود را در قالب فرد دیگری که جن یا زار است تصور میکند و میپندارد که جن وارد بدن او شده است و توسط بابای زار و مامای زار و طی مراسم خاصی با ساز و آواز آن جن را از بدن بیمار خارج میکردهاند. (ر.ک. قتالی، ۱۳۸۶، ص ۶۷۹)
چون در بیماری زار فرد از حالت عادی خارج میشود و حالت روانی دارد، اگر کسی نیز از حالت عادی خارج شود و در حالت عصبانیت باشد، میگویند زار گرفته است. حتی این ضربالمثل در مورد کودکان نیز به کار میرود. وقتی کودکی بهانه میگیرد و گریه میکند، آن را به کار میبرند.
«مَگَ نِمِک نَه دِریا اِشرِختِ؟ Maga-nemek-na-derya-es`rexte))فارسی: مگر نمک در دریا ریخته است؟» (همان، ص۶۸۳)دریا شور است و نمکریختن در آن کاری عبث و بیهوده است. وقتی از انجام کاری توسط کسی گلایه میکنند در جواب میگویند: مگر نمک در دریا ریخته است؛ یعنی آنقدر کار بیهودهای هم نیست.
«مُوْجِ مُطاف نخوردهای، خُرما به گُرگا میدهی؟(Mowje-mota`f-naxordaey-xorma`-be-gorga`-midahi)فارسی: موج دریای مطاف را ندیدهای، برای همین خرما را با ترب عوض میکنی. اشاره به این دارد که وقتی کسی چیزی را آسان به دست بیاورد و برای به دست آوردن آن زحمت نکشد، قدر آن را نمیداند و آن را به آسانی از دست میدهد.» (همان، ص ۶۸۹)
مانند:«هر که او ارزان خرد ارزان دهد گوهری طفلی به قرصی نان دهد». (آذرلی، ۱۳۸۱، ص ۴۸۴)«مطاف» دریایی است بین بندر بوشهر و کشور قطر که آبی شفاف و کمعمق دارد و در بیشتر مواقع مواج و متلاطم است. آنجا بادهای شدیدی میوزد و بارها باعث شدهاند که شناورهای کوچک و سبک با صخرههای اطراف برخورد کنند و متلاشی شوند. آنگونه که به نظر میرسد از قسمتهای پر خطر دریا بوده است.درگذشته ناخداها و ملوانان از بنادر جنوب کشور برای بارگیری خرما از بصره به کشورهای آفریقایی مانند سومالی، تانزانیا، کنیا و… میرفتند. این سفر ماهها طول میکشید و مبلغی پول به عنوان مخارج خانه به همسران خود تحویل می دادند.
همسر یکی از ناخداها با بخشی از پول که در اختیار داشت دو رأس بز میخرد و هنگامی که ناخدا از سفر بر میگردد آن بزها هر کدام دو قلو زاییدهاند و شیر و ماست و روغن حیوانی و سایر فراوردههای لبنی در منزل زیاد است. وقتی ناخدا از سفر بر میگردد خدا را شکر میکند که همسرخانهدار و با درایتی دارد. اما همسر ناخدای دوم آن پولها را نزد خود نگه میدارد و هیچ استفادهای از آن نمیکند. هنگامی که تربفروش به درِ منزل مراجعه میکند به جای پول به او خرما میدهد. ترب فروش میگوید باید به جای یک بسته ترب یک من خرما به من بدهی. آن زن نیز یک من خرما به تربفروش میدهد. چون خرما یکی از مهمترین مواد غذایی آن زمان بود و ارزش غذایی زیادی داشت وقتی همسر ناخدای اول متوجه میشود که همسایه اش خرما را با ترب معامله میکند، میگوید: موج مطاف نخوردهای خرما به گرگا میدهی. (ر.ک. قتالی، ۱۳۸۶، صص ۶۸۹ ـ ۶۹۰)
«هر کس مای سور اِشخَ هُو اَزِش اَکَشِت.Har-kas-ma`y-su`r-es`xa`-how-azes`-akas`et))فارسی: هر کس ماهی شور خورد، زیاد طلب آب میکند.» (قتالی، ۱۳۸۶، ص ۵۷۰) مانند: «هر کسی خربزه بخورد، پای لرزش میایستد.» (همان، ص ۵۷۰) هر کسی که عهدهدار کاری میشود، باید مصائب و مشکلات آن نیز بپذیرد.
«هُندیم تَلال بگِریم کَفتیم نَه گوک. Hondim-talal-begrim-kaftim-na-howk)) فارسی: جای ماهی تلال، ماهی کوچک به چنگمان آمد.» (فلسفی، ابوالفتحی و دیگران، ص۳۴۰) کنایه از نرسیدن به مقصود است. وقتی کسی هدف و آرزوی بزرگی دارد و به هدفی پیش پا افتاده دست مییابد، این ضرب المثل را به کار میبرند.
«هو تا کِرا فرزند زیرپا.How-ta`-kera`-farzand-zir-pa`))فارسی: آب که از سر آدمی گذشت، فرزند خود را زیر پا میگذارد.کنایه: انسان برای نجات جان خودش از عزیزانش نیز میگذرد.»
(ناخدا اسماعیل آزاد)ناخدا اسماعیل ساکن چاهو از توابع جزیره قشم نقل میکرد: شخصی به نام قنبرسیاه که برای ماهیگیری به همراه پسر ۱۰ سالهاش به دریا رفته بود دچار سانحه میشود، هرچه تلاش میکند که پسرش را نجات دهد نمیتواند. وقتی میبیند که خودش هم نزدیک است غرق شود، پسرش را رها میکند و جانش را نجات میدهد. قتالی این ضربالمثل را اینگونه ضبط کرده است: «هُو که از سر گذشت، فرزند شِیب پا. How-ke-az-sar-gozas`t-farzand-s`ib-pa))آب که از سر گذشت، فرزند زیر پا.»(قتالی، ۱۳۸۶، ص ۷۷۳)به طور کلی جان برای انسان شیرین است و برای نجاتش از خیلی چیزها میگذرد. طبیعی است که وقتی انسان در شرایطی قرار بگیرد که جانش در خطر باشد، از فرزند که برایش عزیز است هم میگذرد.
«هرمای سُحارتِرِن هُوْوِگوْروِشْ بِشتِرِن.(Har-ma`y-soha`rteren-how-gu`roes`-bes`teren)فارسی: هر ماهیای که متعفنتر باشد، خونابهاش بیشتر است. مانند: شادی (میمون) هرچه زشتتر، بازیاش بیشتر است.هر کس نادانتر است، متکبرتر است.» (همان، ص ۷۷۵)
«یاری که ما بخواهیم بگو لولی باشدفارسی: طعامی که ما نخواهیم بگو کولی باشد.دلبری که ما عاشق او شدیم، اگرچه لولی (کولی) باشد دوستش داریم و غذایی که نخواهیم، اگرچه کوسهماهی باشد نیز دوست نداریم.» (همان، ص ۷۸۱) اشاره به این موضوع دارد که هرچه دل انسان پسندید، اگرچه دیگران آن را نپسندند، برایش لذتبخش است. در سواحل هرمزگان به ویژه بندر خمیر کوسهماهی یکی از غذاهای لذیذ و مورد علاقه آنهاست.
«یه مای خراب صد مای خراب اَکُنت.Ya-ma`y-xara`b-sad-ma`y-xara`b-akont))فارسی: یک ماهی فاسد صد ماهی را فاسد میکند.» (مصیب بقاپور)این ضربالمثل در مواقعی گفته میشود که جمعی تحت تاثیر یک نفر قرار میگیرند و آن یک نفر باعث بدنامشدن دیگران نیز میشود.|
منابع۱ـ قتالی، سیدعبدالجلیل، (۱۳۸۶). «مجموعه ضربالمثلهای مشهور بندر خمیر»، (هرمزگان)، چاپ اول، شیراز: انتشارات ایلاف.۲ـ دهخدا، علیاکبر، (۱۳۷۴). «امثال و حکم»، چاپ هشتم، تهران: چاپخانه سپهر.۳ـ سعیدی، سهراب، (۱۳۸۶). «فرهنگ مردم میناب»، چاپ اول، تهران: انتشارات ائلشن.۴ـ خرمشاهی، بهاءالدین، (۱۳۷۱). «حافظنامه»، چاپ چهارم، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی ـ انتشارات سروش.۵ـ آذرلی، غلامرضا، (۱۳۸۱). «ضربالمثلهای مشهور ایران»، چاپ هفتم، تهران: انتشارات ارغوان.۶ـ فلسفی، علی. ابوالفتحی، مریم و دیگران، (۱۳۷۹). «مردمنگاری شهرستان قشم»، نگهداری شده در مرکز اسناد میراث فرهنگی هرمزگان.
بازدیدها: 598