شعر : میناب عزیزم شده بیمار “و تو إنگارنه إنگار”

شعر از :“یعقوب یزدان پناه” روستای گورزانگ

گشته أم یوسف این کوچه وبازار
“وتوإنگارنه إنگار”
از ضعف شدم نقطه پرگار
“وتوإنگارنه إنگار”


أزنخل واز آن جلگه أم اصلأأثری نیست
من خورد شدم چندین وچندبار
“وتوإنگارنه إنگار”
درگیر تمنا شده أم یک نظری کن

أحوال مرا میکنن إنکار
“وتوإنگارنه إنگار”
امروز نجاتم بده فردا خبری نیست

این دشت به تومیدهد هشدار
“وتوإنگارنه إنگار”


از أنبه وخرما و گل یاس أثری نیست
بیدار شو همشهری بیدار
“وتوإنگار نه إنگار”

بندرشده محتاج من و آب ندارد
هی میشود این حاشیه تکرار
“وتوإنگارنه إنگار”

کم مانده که باسربخورم پخش وپلاشم
من مرگ خودم میکنم إظهار
“وتوإنگارنه إنگار”

کابوس مرا درک بکن خواب کمی نیست
دیدن، سر خود روی سر دار
“وتوإنگارنه إنگار”

شاعرتوبگو!روح وروانم شده مغشوش
میناب عزیزم شده بیمار
“وتوإنگارنه إنگار”
میناب عزیزم شده بیمار
“وتوإنگارنه إنگار”

به نقل از

javaneminabi.ir

Visits: 217

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا